شایلینشایلین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

shaylin1

شایلین و سفر به مشهد مقدس

سلام عشقم منو ببخش خیلی وقته حال و حوصله نوشتن ندارم. اینقدر دیر اقدام به نوشتن میکنم که همه چیو فراموش می کنم. راستش از وقتی بردمت مهد همیشه مریض میشی چند روز خونه میمونی خوب میشی دوباره که میری مهد باز مریض میشی. خیلی کلافه و ناراحتم. حالا بهت بگم از اولین سفر به مشهد و زیارت امام رضا (ع). چندی پیش یکی از همکاران دفتر دانشجویان خارجی تماس گرفت و گفت امسال جشن فارغ التحصیلی دانشجویان خارجی در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار خواهد شد همسر شما هم جزو این عده هست و میتونه با خانواده بیاد مشهد.ولی چون بلیط قطار نگرفتن همه باید با اتوبوس برن نمی تونستم تصور کنم این مسافت طولانی رو دانشجوهایی که با خانواده هاشونم میخوان بیان بخوان با اتوبوس ببرنشون. ...
25 تير 1392

یه عکس

عشقم سلام خیلی وقته نمی تونستم یه عکس ازت بذارم تو وبلاگمون. الان یه عکس علی الحساب میذارم تا بعدا بیام و کلی عکس ازت بذارم. دوستت دارم گل خوشگلم این دخمل خوشگل من تو روز تولد خاله لاله است که با اینکه خیلی مریض بود ولی لبخند قشنگش رو لبشه. الهی فدات شم. این عکسو خاله نوشین ازت گرفته من هر وقت بخوام عکس بگیرم ازت فرار میکنی و یا کاری می کنی که عکس خراب بشه. دوستت دارم نازگل ماهم. هزار تا بوس الان وقت ندارم به زودی میام و از سفر مشهد هم مینویسم و عکسای دیگه هم ازت میذارم. بوووووووووووووووووووووووووووووووسسسسسسسس ...
18 تير 1392

شایلین و شیرین زبونیاش

سلام عشق من بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدی تا امروز خونه بودی. دیروز من خودم مرخصی گرفتم و موندم خونه. صبح برات با شیر و برنج و گندم پرک سوپ درست کرده بودم که هر کاری کردم و از هر راهی وارد شدم نخوردی. هر چیز دیگری رو هم که پیشنهاد کردم دیدم نمیخوری. خیلی اعصابم بهم ریخته بود درمونده بودم که چیکار کنم. بهو یادم افتاد که اگه بری مهد شاید اونجا چیزی بخوری.بخاطر همین آمادت کردم و ساعت 11 بردمت مهد. اونجا با مدیر مهد هم کلی صحبت کردم و در مورد اینکه شما از وقتی اومدی مهد مریض شدی و همه چی بهم ریخته بهش گفتم. وقتی مربیت اومد که ببردت بالا از دیدنش کلی ذوق کردی و رفتی بغلش و باهاش رفتی بالا. منم با هزار تا دعا خوندن برگشتم خونه.ساعت یک و نیم...
5 تير 1392

دوباره مریضی دوباره بیمارستان

سلام قشنگ من نازنین من عمر من دختر عزیز من هفته گذشته از اول هفته رفتی مهد همه چی عالی بود روزها به خوبی داشت سپری میشد. چهارشنبه که از مهد آوردمت خونه دیدم کمی سرفه میکنی. باز تنم لرزید دوست نداشتم دوباره مریضی و سرما خوردگی رو تجربه کنی عشقم.اون شب قرار بود من و شما بریم خونه مامان جون چون خیلی وقت بود ندیده بودیمشون اونا مسافرت بودن. شب بابایی یه ماشین گرفت رفتیم پیششون. وقتی رسیدیم از ذوق دیدن مامان جون و آقا جون سر از پا نمیشناختی و دائم داشتی بلبل زبونی میکردی. فردا که از خواب پا شدیم تصمیم داشتم ببرمت پیش دکتر محدث زاده دکتری که بردیا کوچولو رو همیشه میبرنش پیشش. صبح زنگ زدم وقت گرفتم ساعت 2 ظهر رفتیم پیشش. اونم گفت گوشت التهاب داره...
29 خرداد 1392

یه بازی وبلاگی

سلام دخترک قشنگم این یه بازی وبلاگیه که ما از طریق دوست گلموت مامان عزیز آمیتیس قشنگ و عسل دعوت شدیم. حالا میریم سراغ سوالا بزرگترین ترس زندگیت؟ ترس از دست دادن عزیزترین کسانم اگر ٢٤ساعت نامرئی میشدی چکار میکردی؟ خیلی سخته نامرئی بودن.دوس ندارم دخترم یه روز از من دور باشه و منو نبینه   اگر غول چراغ جادو توانایی براورده کردن یک ارزو بین ٥ الی١٢ حرف رو داشته باشه.ان ارزو چیست؟ سلامتی عزیزانم از میان اسب.سگ.پلنگ.گربه.عقاب کدام را دوست داری؟ همه شونو. آخه من به شدت عاشق حیوونام بخصوص اسب کارتون مورد علاقه کودکیت؟ موش کوهستان. واقعا عاشق این کارتون بودم ...
19 خرداد 1392

ّروز پدر

ای پدر بوی شقایق می دهی          عاشقی را یاد عاشق می دهی با تو سبزم،گل بهارم،ای پدر        هر چه دارم از تو دارم ای پدر بابای عزیزم مهربونترین و صبورترین یار همیشگیم همیشه دوستت دارم.روزت مبارک بابا جون شایلین نازنینم اگه بخوام از آقا جون واست بنویسم خیلی طولانیه فقط میخوام بهت بگم آقا جون عاشقته. پشت اون چهره جدیش دنیایی از عاطفه و مهربونی نهفته.بیشتر از همه عشقشو به تو نشون میده و دائم دلواپسته. دوستت داره و وقتی میری تو بغلش میشینی از لمس دستای قشنگت لذت میبره اینجور مواقع عشقو تو چشاش میبینم. از خدا میخوام آقا جون و بابایی رو برامون حفظشون کنه و سای...
1 خرداد 1392

دومین روز مهد کودک

سلام نازنین قشنگم عشقم عمرم ملوسکم دیروز صبح با بابایی بردیمت مهد. خاله لاله هم قرار بود بیاد. بابایی ما رو تا سر کوچه رسوند و رفت. وقتی داخل شدیم خاله نسرین(مربیتون) اومد دنبالت تا ببرتت بالا. خیلی جالب بود دستاتو دور گردنش حلقه کردی و یه بوس هم واسه من فرستادی و رفتی بالا. خوشحال بودم از این بابت. امیدوارم همیشه همینطوری باشی و دیگه مشکلی پیش نیاد. نیم ساعت نشستم بعد فاطمه جون گفت میتونم بیام اداره. گفتم بذار از پشت دوربین ببینمش بعد برم. دیدم خاله نسرین لقمه داده دستت و داری راه میری و میخوری و هی باسنتو تکون میدی یعنی میرقصی عاشقتم نانازم همیشه اینطوری باش. دیگه خیالم راحت شد خواستم برگردم خاله لاله اومد گفتم بره کاراشو انجام بده هر وق...
1 خرداد 1392

شایلین و مهد کودک

سلام عزیزترینم. دخترک نازنینم عشق جاودانی من نمی تونم خیلی مفصل برات بنویسم ولی میخوام چند تا چیزو بهت بگم. ما 25 اردیبهشت برابر با سالروز ازدواج من و بابایی به خونه جدید اسباب کشی کردیم. شما هم از خونه خوشت اومده. روز شنبه رفتم مهدکودک ویستا رو که خیلی به خونه ما نزدیکه دیدم. از قبل هم تعریفشو شنیده بودم ظاهرا همه چی خوبه. مهدش هم سه ستاره هست پرسنلش هم مهربونن. همون روز دیگه تصمیمم رو گرفتم که شما رو اونجا ببرم. عصری رفتم خیابون بهار چند دست لباس تو خونه ای و بیرونی برات گرفتم. یه جفت کفش هم خریدم که وقتی پوشیدی دیدم یه سایز برات بزرگه ولی شما از همون اولش تو خونه مامان جون کفشا رو پوشیدی تا آخر شب موقعی که خوابیدی از پات درآوردم گذاشتم ...
30 ارديبهشت 1392

مامان جون

مادر ای پرواز نرم قاصدک مادر ای معنای عشق شاپرک ای تمام ناله هایت بی صدا مادر ای زیباترین شعر خدا سالروز ولادت حضرت فاطمه(س)، روز زن و روز مادر رو به مادر عزیزتر از جانم و خواهران مهربونم و همه دوستان و مادران نی نی وبلاگی تبریک میگم. امیدوارم همیشه تندرست و شاد باشید و سایه ی مادریتون هم بر سر فرزندان عزیزتون مستدام باشه. یک سبد گل بنفشه تقدیمتان شایلینم ،عمرم ،نفسم ،نازنین دخترم، آرام جانم ،چند روزیست که نتونستم چیزی برات بنویسم.قشنگم امروز به بهانه ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز زن و روز مادر خواستم چند سطری برات بنویسم. عزیز دلم میخوام از مامان جون مهربون یعنی مادر خودم و مادر بزرگ شما بهت بگم. نمیدو...
11 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به shaylin1 می باشد