شایلینشایلین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

shaylin1

دومین روز مهد کودک

1392/3/1 9:52
نویسنده : مامانی
328 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازنین قشنگم عشقم عمرم ملوسکم

دیروز صبح با بابایی بردیمت مهد. خاله لاله هم قرار بود بیاد. بابایی ما رو تا سر کوچه رسوند و رفت. وقتی داخل شدیم خاله نسرین(مربیتون) اومد دنبالت تا ببرتت بالا. خیلی جالب بود دستاتو دور گردنش حلقه کردی و یه بوس هم واسه من فرستادی و رفتی بالا. خوشحال بودم از این بابت. امیدوارم همیشه همینطوری باشی و دیگه مشکلی پیش نیاد. نیم ساعت نشستم بعد فاطمه جون گفت میتونم بیام اداره. گفتم بذار از پشت دوربین ببینمش بعد برم. دیدم خاله نسرین لقمه داده دستت و داری راه میری و میخوری و هی باسنتو تکون میدی یعنی میرقصیماچعاشقتم نانازم همیشه اینطوری باش. دیگه خیالم راحت شد خواستم برگردم خاله لاله اومد گفتم بره کاراشو انجام بده هر وقت لازم شد بهش زنگ میزنیم. اومدم اداره چند بار تا ظهر زنگ زدم گفتن خوبی. ساعت ناهاری دلم طاقت نیاورد بلند شدم رفتم مهد گفتن بیارنت پایین تا ببینمت. گفتم نه اگه منو ببینی دو هوایی میشی.ناراحتشرمندم مامانی. به شدت مجبورم کاری کنم که به مهد عادت کنیناراحتآخه دیگه ماشالا اینقد شیطون شدی که همه رو اذیت میکنی میترسم حوصله شونو سر ببری. بخاطر همین باید بذارمت مهد.بخصوص اینکه اصلا وقت ندارم چیزی بهت یاد بدم تو مهد حتما چیزای خوبی یاد خواهی گرفت. آخه ماشالا خیلی باهوشی و سریع همه چیو یاد میگیری. چه ترکی باشه چه فارسی و چه چینی.تمام رنگا رو بلدی . اعداد رو تا بیست میشماری. ایام هفته رو میگی. شعرا و ترانه هایی رو که تو تلویزیون یا سی دی میخونن شما هم همراه با اون مو به مو میخونیش. آهنگ کارتونا و برنامه ها رو که مشینوی با دهنت تکرارشون میکنی. هر حرفی کسی پیشت زده باشه بعدا همونو تکرار میکنی و همه هاج و واج میمونن که کی این حرفو پیش تو گفتن.بعضی وقتا میری یکی از عروسکاتو میاری و میگی مامانی بچم مریض شده تب داره باید بره پیش دکتر عطایی. منم باهات همراه میشم و میدی عروسکو به من و میگی بذار برم دستمال بیارم پاشویش کنم. بعد میای میگی: ای وای من،چی شده دختر گشنگم؟بذار دسمال بذارم  رو پیشونیت. اشجال نداله خوب میشی. آروم باش آروم باش.ماچبعضی وقتا ادای من و مامان جونو در میاری و میای به من میگی: مامانی قربونت بسم فدات بسم دختر گشنگم ملوسم منو میبری بیرون؟بریم پارچ؟بغلمنو میگی اینجور مواقع فقط میخوام بخورمت.محکم تو بغلم فشارت میدم و ذوق میکنی از حرفایی که زدی و میخندی. الهی دورت بگردم ماه قشنگم. هر جا گلی رو میبینی یهو ذوق میکنی و میگی: وایییییییییی چه گل زیبایی!مامانی میشه بچنمس؟منم میگم نه مامانی گل روی شاخش خوبه نباید بکنیم . بعد سریع قانع میشی و اصرار نمیکنی. ولی همیشه وقتی میریم بیرون دائم میگی بغلم کن میگم کمرم درد میکنه پام درد میکنه نمیتونم. میگی نهههه من خستم منم کمرم درد میکنه منم پام درد میکنه بغلم کننننن. قشقرق میکنی مجبور میشیم بغلت کنیم.دیروز ظهر که اومدم مهد از پشت دوربین نگات کردم هی اینور و اون ور میرفتی و به همه جا سرک میکشیدی. خیالم راحت شد باز دوباره به اداره برگشتم ساعت 3 هم رفتم دنبالت که ببرمت خونه. تا منو دیدی ذوق کردی و خاله نسرین رو بوسیدی و اومدیم تو حیاط دیگه نمیخواستی بری خونه. هی تو حیاط دنبال بازی بودی. وقتی هم رسیدیم خونه شروع کردی به گریه و جیغ و داد که باید بریم بیرون پیتزا بخوریم. میدونستم که اینا بهانه است و خوابت میاد. تو بغلم گرفتمت و آروم آروم خوابت برد. منم دراز کشیدم تو اتاقت کمی خوابیدم.وقتی بابا اومد بیدار شدی خیلی سرحال بودی و همش حرف میزدی. یه بشقاب سوپ ماهیچه برات کشیدم گوش شیطون کر همشو خوردی. بعد رفتیم شهروند تا کمی برای شما خوراکی بخریم. ساعت 10 برگشتیم خونه. رفتیم دوش گرفتیم. آقا جون زنگ زد آخه دلش برای شما تنگ شده بود. از وقتی رفتی مهد تند تند به من زنگ میزنه و حالتو میپرسه و اتفاقاتو پیگیری میکنه. کمی باهاش حرف زدی و خوابیدی. منم وسایلاتو جمع کردم و با خشنودی تو اتاقت یه پتو انداختم و خوابیدم. دو شبه که تو اتاق شما میخوابم. میخوام کمی عادت کنی تا من برگردم به اتاق خودمون.امروز صبح هم خیلی خوب رفتی بغل خاله نسرین و ازم جدا شدی. خدا رو شکر.کمی دلواپس و دل نگرونم الان دل تو دلم نیست ولی دارم با خودم و با شرایط کنار میام این هم به نفع منه و هم شما.دختر قشنگم شاد باش و شاد زیقلبعاشقتم زیبای منماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان کوروش
1 خرداد 92 11:07
سلام مهتاب جون شایلین جونم خوبه برو خصوصی عزیزم
مامان آمیتیس
1 خرداد 92 11:53
عزيزم خيلي خوشحالم كه خوشحالي آفرين به شايلين خانم دختر خوب و ماه و باهوش عشقممممممممم بوسسسسسسسسسسس


مرسی گلم. آمیتیس جونمو ببوس. بوووووووسسسسسس
پرهام ومامانش
16 خرداد 92 22:57
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به shaylin1 می باشد