شایلینشایلین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

shaylin1

مامان جون

1392/2/11 10:24
نویسنده : مامانی
529 بازدید
اشتراک گذاری

مادر ای پرواز نرم قاصدک

مادر ای معنای عشق شاپرک

ای تمام ناله هایت بی صدا

مادر ای زیباترین شعر خدا

سالروز ولادت حضرت فاطمه(س)، روز زن و روز مادر رو به مادر عزیزتر از جانم و خواهران مهربونم و همه دوستان و مادران نی نی وبلاگی تبریک میگم. امیدوارم همیشه تندرست و شاد باشید و سایه ی مادریتون هم بر سر فرزندان عزیزتون مستدام باشه.

یک سبد گل بنفشه تقدیمتانقلب

شایلینم ،عمرم ،نفسم ،نازنین دخترم، آرام جانم ،چند روزیست که نتونستم چیزی برات بنویسم.قشنگم امروز به بهانه ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز زن و روز مادر خواستم چند سطری برات بنویسم. عزیز دلم میخوام از مامان جون مهربون یعنی مادر خودم و مادر بزرگ شما بهت بگم. نمیدونم چی بگم حرف زدن از خوبیهای بی پایان مامانم تمامی نداره. بعد از به دنیا اومدن شما نازنینم تا 6 ماه که خونه بودم فقط من کنار شما می نشستم و کارهای شما رو انجام میدادم و به شما رسیدگی میکردم. بقیه کارام به عهده مامانم بود. بعد از تموم شدن مرخصی زایمانم دیگه به طور کامل ما ساکن خونه مامان جون شدیم ایشون در طول روز به بهترین نحو از شما مراقبت میکرد و به تمام کارهای خونه هم رسیدگی میکرد. با اینکه حسابی همیشه کار داشت ولی هیچوقت خستگیشو عنوان نمیکرد. حتی یادم نمیاد یه بار یه ظرفی براش شسته باشم.خیلی کم پیش میومد که ما به خونه خودمون بریم. اگر هم میرفتیم اینقدر نگرانمون میشد که تند تند زنگ میزد و شما رو میپرسید.تا 4 ماهگی شما مامان جون شما رو حموم میکرد و منم بالا سرش میستادم و نگاش میکردم. مامانم خیلی حتی بیشتر از بچه های خودش برای شما زحمت کشیده و همچنان داره میکشه.هر وقت من حرف از مهد کودک زدم مامان جون ناراحت شده و گریه کرده که بچمو چرا به این زودی میخوای بدی مهد؟ناراحتولی مامان نازنینم فرشته مهربونم هر وقت میدیدم همش داری کار میکنی و سرپایی و من نمیتونستم کاری برات بکنم عذاب وجدان می کشیدم. بعضی وقتا متوجه می شدم که چقدر پادرد داری ولی به روی خودت نمیاوردی ناراحت میشدم.با خودم میگفتم من که نمی تونم تو کاراش کمکش کنم حداقل بارشو سبکتر کنم ولی شما نمیذاشتی. ناراحتدخترم مامان جون با اینکه خونشون قدیمی بود و تو اینجور خونه ها هم کار همیشه زیاد و سخته باز به بهترین نحو به شما رسیدگی میکرد و من و بابایی رو هم با رویی گشاده و آغوشی باز پذیرفته بود و نمیذاشت بریم خونه خودمون. چون من بعد از زایمانم خیلی مشکلات جسمی پیدا کرده بودم و دائم هم خسته بودم نگران میشد و نمیذاشت برم خونه. میگفت اینجا بمون و استراحت کن. دخترم مامان جون اینا تازه دو ماه است که خونشون رو کوبیدن و دارن آپارتمان میسازن و شما وقتی بزرگ شدی احتمالا اون خونه با صفا رو دیگه یادت نیاد. الان هم که رفتن آپارتمان اجاره کردن.اینجا یه کم کارش کمتر شده. پارسال مهرماه نزدیک دو سالگی شما، یه روزی شما رو بردم مهد ولی هنوز 2 ساعت نشده بود که مامان جون زنگ زد و دیدم داره هق هق گریه میکنه و میگفت بچمو سریع برگردون دارم دیوونه میشم. چرا بردیش مهد؟الان اونجا داره چیکار میکنه؟هر کاری کردم نتونستم متقاعدش کنم و آرومش کنم. مجبور شدم به خاله نوشین زنگ بزنم و شما رو بفرستم خونه.هنوزم با این همه مشکلات و اذیتهایی که شما داری باز راضی نیست من بیارمت مهد.شما دقیقا از دو سالگی به این ور بینهایت اذیت میکنی. دائم در حال گریه کردن و جیغ زدن و لجبازی هستی و حسابی پدر همه رو درآوردی عشقم.دو روزه که ما شبا خونه خودمون میریم و صبحها میبریمت جلو در مامان جون اینا و ایشونم میاد شما تحویل میگیره و میبردت پارک تا گریه هات آروم بشه. دلم به حال مامانم میسوزه با این همه زحمت. هیچ کاری برای جبران این همه زحماتش نمیتونم بکنم. چون واقعا با هیچ چیزی مهر مادر و خوبیهاشو نمیشه جبران کرد.

مامانم مامان خوبم مهربونم دوستت دارم خیلی خیلی دوستت دارم. حالا که خودم یه مادر هستم میدونم شما برای ما چه زحمتی کشیدی و از دست تک تک ما بچه هات چقدر عذاب کشیدی. اگه میدونستم که مادر یعنی چی هیچوقت باهات بد نمیکردم اگه میدونستم مادر یعنی چی هیچوقت حرفی رو حرفت نمیزدم هیچوقت نافرمانی نمیکردم.اگه میدونستم مادر بودن یعنی چی هر روز به پات میوفتادم و برات سجده میکردم. مامانی اگه میدونستم که مادر همیشه از ته دلش نگران بچه شه و اینو واقعا درک میکردم نمیذاشتم خمی به ابروت بیفته. وای مامان نمیدونم چی بگم بغض راه گلومو بسته حتی نمیتونم گریه کنم. امروز دلم میخواد تمام بنفشه های دنیا رو به پات بریزم خودت میدونی که چقدر عاشق بنفشه ام. دلم میخواد هر کاری برای شاد بودنت بکنم. ولی مامان راستی چه چیزی شما رو از ته دلت شادت میکنه؟؟ مامان خواهش میکنم تا آخر عمرم باهام بمون بدون تو تعادلی ندارم نمی تونم خودمو حفظ کنم مامان ای همیشه استوارترین تکیه گاه من ای مهربانترین و بی ریاترین یار جاودانیم همیشه دستمو بگیر که بی تو طاقت بلند شدن ندارم.خدایا ای قادر یگانه،ای هستی بخش ای مهربان مامانمو حفظش کن و سایه شو بر سر خودم و بچم مستدام کن. مامانم شما نه تنها مادر من بودی بلکه مادر علی هم بودی و خیلی بیشتر از بچه های خودت به همسرم عشق ورزیدی و بهش محبت کردی. کاری کردی که اون هیچوقت دوری مادرشو حس نکنه. شما و بابا همیشه پشت همسرم بودین و بیشتر از من هوای اونو داشتین. هر وقت خواستم به علی چیزی بگم ناراحت شدین. هیچوقت یادم نمیره بهم گفتی اگه دل علی رو بشکنی حلالت نمیکنم. مگه من جراتشو دارم مامان به علی حرفی بزنم؟! مامانم عاشقتم دوستت دارم روزت مبارک.

دخترک قشنگم از خدای مهربون آرزو میکنم شما هم بزرگ بشی عمر طولانی و با عزت داشته باشی و عروس بشی مادر بشی تا بدونی مادر یعنی چی؟مطمئنم شما مادر مهربونی برای فرزندت میشی چون دل شما پر از عشق و مهربونیه و وجودت سرشار از عاطفه است.دخترم دوستت دارم. همیشه کنارم باش و برایم دعا کن تا مادر خوبی برات باشم. عاشقتم عشقم دلم میخواد زودتر این دوره سخت تموم شه و تو از این حالت لجبازی و گریه های بی وقفه ات دست برداری. چون واقعا زندگی رو برای همه مون سخت کردی نازنینم. وقتی بی وقفه جیغ میکشی دلم کباب میشه میترسم چیزیت بشه. وای شایلینم آروم باش تو رو خدا. ما همه مون برای شما جون میدیم. خاله هات دایی هات مامان جون و آقا جون. من و بابایی میمیریم برات. پس چرا اینقد نا آرومی میکنی؟ناراحت

دوستتان دارم مادر نازنینم و فرزند عزیزتر از جانم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان آمیتیس
11 اردیبهشت 92 11:13
سلام روزتون مبارك نظر قبلي ام به دستتون رسيد
پرهام ومامانش
13 اردیبهشت 92 23:34
مامان آمیتیس
14 اردیبهشت 92 10:36
عزيزم سلام يه نظر به طور خصوصي براتون فرستادم
مامان آمیتیس
14 اردیبهشت 92 11:32
عزيزم آخرين نظرات خوانندگان رو تو بخش ارتباط بالاي نظرات تاييد نشده بياريد همه نظرات به طور خصوصي و غير خصوصي در اون هست
مامی امیرین
15 اردیبهشت 92 23:25
سلام.روزتون مبارک.


عزیزم روز شما هم مبارک. امیر کوچولوها رو ببوسید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به shaylin1 می باشد