شایلینشایلین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

shaylin1

شایلین و این روزها

1392/2/2 15:38
نویسنده : مامانی
552 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترک نازنینم ، امیدم ، نفسم و همه کسم سلام

خداوند عزیز و مهربان رو هزار بار شکرگزارم چرا که شما این روزها ماشاالله خیلی بهتر شدی و من هر روز که به خونه بر میگردم وقتی تو بغلم میگیرمت و می بوسمت انگار جانی دوباره به تنم به وجودم میاد اونوقته که با صدای بلند میگم خدایا شکرت که این فرشته کوچولو رو به من دادی.تو آغوشم میفشارمت و غرق بوسه ات می کنم. شما هم دستای کوچولوی نازتو دور گردنم حلقه میکنی و میگی: مامانی چی بلام خلیدی؟عاشقتم شایلینم عاشقتم.دورت میگردم هزار بار. عزیزترینم از خدا فقط سلامتیتو میخوام سالم باشی و تندرست و عاقبت بخیر. انشاالله. این روزها باز ما ساکن خونه مامان جون و آقا جون شدیم. به دلیل اینکه شما هنوز خیلی ضعیفی و هنوز وحشت دارم از اینکه نکنه خداری نکرده سرما بخوری یا چیزیت بشه.دیگه طاقت مریضیتو ندارم. البته وقتی خونه خودمون میریم شما چیزی نمیخوری ولی پیش مامان بهتر میخوری. اصلا این خونه جدید مامان جون اینا رو خیلی دوست داری. ماشاالله هزار ماشاالله خیلی شیرین زبونی و با حرفات همه رو مسحور میکنی. فقط کمی جیغ جیغو هستی که هیچ راهی برای کم کردن این کارت پیدا نمیکنم. وقتی میخوایم به زبون ترکی حرفی بزنیم که شما متوجه نشی بلافاصله میفهمی و عکس العمل نشون میدی. دیگه زبون ترکی رو داری کاملا یاد میگیری.مامان جون هر چی میگه جواب میدی بهش. این روزها هر روز صبح که میخوایم بیام اداره گریه و زاری راه میندازی و دلم رو کباب میکنی. نوع گریه هات فرق کرده. دستتو دور گردنم حلقه میکنی و از ته دلت گریه میکنی. اشکات که سرازیر میشه دلم آتیش میگیره. تمام مسیر رو بغض میکنم و دعا میخونم برات.نمیدونم کی عادت میکنی به این مسئله؟!!!هفته پیش روز جمعه با بابایی بردیمت آرایشگاه و موهاتو کوتاه کردیم شدی عین پسرا. حالا عکساتو بعدا میذارم تو وب.رو صندلی آرایشگاه که نشستی وقتی پیش بند رو بست نمی دونم چرا یهو زدی زیر گریه. ولی وقتی دیدی میخواد واقعا موهاتو کوتاه کنه آروم نشستی و زیرکانه لبخند میزدی. قربون اون لبخندات برم. آهان راستی بنج شنبه رفتیم تولد آدرینا جون دوست شما که تو همسایگیمون زندگی می کنن. خیلی بهت خوش گذشت. فکر می کنم به غیر از تولد خودت اولین جشن تولدی بود که شرکت کرده بودی. خیلی عالی بود و همش یا میرقصیدی یا شیطنت میکردی.حالا بهت بگم از بردیا جون. هفته پیش زن دایی خبر داد که بردیا دو تا دندونش همزمان با هم درومده. خیلی خوشحال شدیم. مامان جون هم واسش آش دندونی درست کرد و همه مون نوش جون کردیم. شما هم خیلی خوشت اومده بود از این آش خوشمزه. بردیا ماشاالله خیلی ناز شده و دائم خوش اخلاقی میکنه و میخنده. من یکی که عاشقشم. ولی از ترس شما نمیتونم بهش زیاد نزدیک بشم. آخه متاسفانه شما اصلا از بچه ها خوشت نمیاد و میزنیشونناراحتوای عسلم داره دیرم میشه بدوم برم خونه که شما منتظرمی. نمیدونم امروز چی برات بخرم. آخه هر روز باید چیزی برات بخرم تازه خوراکی و اسباب بازی کوچولو هم نمیخوای همیشه میگی گنده بخربغلمن به این گندگی رو که هر روز سوارم میشی و منم هی برات پیتکو پیتکو میکنم قبول نداری دیگهچشمکاونوقت هی اسباب بازی گنده میخوای. اگه یه روز پولم تموم شه چیکار کنم؟ وای نه نه خدایا منو شرمنده این بچه نکن.آمین

دوستت دارم عشقم فعلا بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

پرهام ومامانش
7 اردیبهشت 92 23:17
مامانی چرا عکس شاییلین جونودیگه نمیزاری؟ یه عالمببوسش


عزیزم هنوز وقت نکردم ازش عکس بذارم وگرنه کلی عکسه که دلم میخواد بذارم تو وب. پرهام جونمو ببوس
مامان پرنسس شایلین
8 اردیبهشت 92 10:08
سلام شایلین قشنگم
امیدوارم همیشه سلامت باشی و مریضی ازت دور باشه خاله جون.
خداوند بعد از سلامتی هم یه عالمه پول با برکت به مامان جونت بده تا هر روز اسباب بازیهای گنده بخرن و لب شایلین عروسک ما خندون و دلش شاد بشه


سلام عزیزم مرسی از آرزوهای قشنگتون. مرسی مامان پرنسس. ایشالا دل شما هم همیشه شاد باشه و تنتون سالم. بوس بوس
ندا
9 اردیبهشت 92 0:22
سلام خدا شایلین جون و واسه شما و همسرتون نگه داره راستی شما و همسرتون چطور باهم آشنا شدین و ازدواج کردین؟




سلام ندا جون مرسی از آرزوی قشنگت عزیزم. من و همسرم تو دانشگاه با هم آشنا شدیم. تو دانشگاه تهران.بوس بوس

راستی عزیزم شما وب نداری؟نی نی نداری؟

مامان آميتيس
9 اردیبهشت 92 12:31
سلام مامان جون منم شما رو لينك كردم راستي چه دختر نازي داريد هزار ماشالا واسش اسپند دود كنيد خوشحالم از دوستي با شما منم مثل شما كارمندم و صبحها كه آميتيس از خواب بيدار شه و ببينه من در حال رفتنم چنان گريه هايي مي كنه كه من تا ظهر هر موقع يادم بيفته گريه ميكنم راستي كه ماماناي كارمند چقد سختي ميكشن و ني ني هاشون چقدر ناراحت ميشن


عزیزم خسته نباشی. مرسی از اینکه به ما سر زدی.آره بخدا همینجوری همش عذاب میکشم وقتی اون اینقد گریه میکنه
مامان آميتيس
10 اردیبهشت 92 13:13
سلام عزيزم راستي خيلي از آشنايي با شما خوشحال شدم مامان جون شما كجا كار مي كنيد همسرتون كجا شاغل هستند اگه دوست داشتين جواب بديد براي آشنايي هاي بيشتر من حسابدار شهرداري هستم و همسرم هم تدريس مي كنن شايلين جون و ماماني دوستون داريم بووووووس
مامان آميتيس
11 اردیبهشت 92 8:30
سلام عزيز دلم . ما ساكن استان مركزي شهرستان شازند هستيم همسرم مهندسي برق در هنرستان تدريس مي كنند و مهر ماه در دانشگاه نيز تدريس خواهند كرد خيلي از آشنايي با شما خوشحالم اگه تمايل داريد به صورت خصوصي شماره تلفن همراه را به هم بگوييم براي آشنايي ها و دوستي هاي بيشتر شايلين عزيز دلم و خوشگلم رو ببوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به shaylin1 می باشد