مادر بزرگ
سلام گل زیبای من روز چهارشنبه که مامان جون پیش شما تو خونه ما بود وقتی من از اداره برگشتم مامان جونو خاله لاله خواستن برگردن خونه شون.وقتی اونا خواستن آماده بشن شما گریه و زاری رو شروع کردی و بهانه کردی که بریم خونه خاله پریناز. منم به بابا زنگ زدم اونم گفت برید. بعد از رفتن مامان جون اینا من و شما هم شال وکلاه کردیم و ماشین گرفتیم رفتیم خونه خاله پریناز. البته قبلش به خاله زنگ زده بودم خبر داده بودم. اونجا هم شما خیلی دختر خوبی بودی و با خاله همش دل میدادی و قلوه میگرفتی. اون شب با خیر و خوشی گذشت و خیلی خوب هم غذا خوردی. عاشق پای سیبی که خاله درست کرده بود شده بودی و همش میخواستی و ما هم با شربت عسل و چای کمرنگ بهت میدادیم میخوردی.فرد...
نویسنده :
مامانی
9:53