شایلینشایلین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

shaylin1

عکس های شایلینم

دختر نازنینم سلام بازم میخوام از شما بنویسم و چند تا عکس دیگه که ازت دارم رو بذارم تو وبلاگت. روز چهارشنبه وقتی رفتیم خونه خودمون سی دی های بارنی رو باز کردم یکیشو برات گذاشتم. تا یه نوشته انگلیسی با حروف رنگارنگ اومد رو صفحه رفتی جلوی تلویزیون و شروع کردی اعداد انگلیسی رو شمردی. وای داشتم از خوشحالی بال در میاوردم. حالا دیگه فهمیدم که وقتی چیزی بهت یاد میدم و بعد ازت میخوام نمیگی ولی تنها که میشی همه رو دونه به دونه و درست میگی. اینقدر واضح و درست و بدون مکث اعداد انگلیسی رو از یک تا ده شمردی که کیف کردم. خوشحال شدم و بغلت کردم. شما خودتم از خوشحالی من ذوق زده بودی. ولی از بارنی زیاد خوشت نمی اومد و هی میگفتی یکی دیگه شو بذار. خلاصه از شم...
1 بهمن 1391

27 ماهگی

سلام دختر ماهم امروز خیلی خسته ام از صبح تا حالا همش کار کردم و یه لحظه وقت نداشتم استراحت کنم. راستی گلکم امروز 27 ماهگی شما تموم میشه و شما پا میذاری به 28 ماهگی. دو سال و سه ماه پیش در چنین روزی من بر روی تخت بیمارستان دراز کشیده بودم و تو نازنینم تو یه تخت کوچولوی چرخ داری کنارم بودی. حتی یک لحظه هم نمی تونستم چشم ازت بردارم. همش فکر میکردم نباید چشامو ببندم و باید همش شما را تماشا کنم. مامان جون همش میگفت بخواب و استراحت کن ولی نمی تونستم. وای یادمه بابات هم که تا شب پیشمون بود محو تماشای تو بود و تو پوست خودش نمی گنجید. مامان می گفت به محض اینکه خبر دار شد شما به دنیا اومدی با خوشحالی به پدر و مادرش یعنی پدربزرگ و مادربزرگ شما زنگ...
27 دی 1391

شایلین و موبایل

دختر قشنگم سلام نمیدونی چند روزیه چقدر حالم به خاطر تو بده. همش نگرانتم. آخه یبوستت خوب نشده چهارشنبه هم بردمت دکتر ولی دارو نداد و دستور غذایی داد. میدونم از ترس درد، خودتو نگه میداری و نمیری دستشویی. ولی این چند روز تعطیلی یه حسنی داشت اونم این بود که تونستم راضیت کنم بالاخره به دستشویی فرنگیت عادت کنی و حالا دیگه تو همون لگنهای مخصوصت جیش و پی پی میکنی. خدا کنه حالت زودتر خوب خوب بشه گل نازم. میخوام بهت بگم که چقدر به سی دی و تلفن من علاقه داری. به اون حدی که دیگه وقتی خونه خودمون هستیم همش داری سی دی تماشا میکنی و نمیذاری ما تلویزیون ببینیم. منم خیلی نگران اینم چون خیلی با دقت نگاه میکنی و محو شخصیتها و موضوعات سی دی ها میشی. ال...
24 دی 1391

خنده زیبای تو

سلام دخترک ماه جبین من دیشب دوباره خونه مامان جون اینا خوابیدیم. من خیلی خسته بودم و اصلا حال نداشتم. صبح بعد از رفتن بابایی منم پا شدم تا آماده بشم و بیام سر کار. کنار رختخوابت نشسته بودم و داشتم آماده می شدم که صدای خنده شیرین تو به گوشم رسید نگات کردم و دیدم داری تو خواب با چشای بسته میخندی. الهی فدای اون خنده های شیرین و قشنگت بشم. چه خوابی می دیدی که این چنین از ته دل می خندیدی؟ خنده های تو خواب از سرم پروند و ناخودآگاه منو به سمت رختخوابت کشوند. خم شدم و آروم گونه های لطیف و دستهای کوچولوی مهربونت رو بوسیدم. دلم میخواست در آغوشت بکشم و غرق در بوسه ات بکنم ولی می ترسیدم بیدار بشی. یه پولی از تو کیفم درآوردم و دور سرت چرخوندم. یه بار ه...
20 دی 1391

شایلین و چند روز تعطیلی

سلام دختر ماهم الان دوباره وقت کردم تا سری به وبلاگت بزنم و یه خلاصه ای از این چند روز تعطیلی رو بنویسم. چهارشنبه شب دختر عموی من سمیه با شوهرش و بچه هاش و همچنین خاله های شما و مامان جون و آقا جون شام خونمون بودن. هر چقدر به دایی صمد هم گفتم بیان نیومدن گفتن هوا آلوده است و نمی تونن بردیا جوجو رو بیارن بیرون. اون شب من خیلی خسته و بد حال بودم چون تا از اداره به خونه برگشتم سریع خرید کردم و رفتم و شام درست کردم. مامان جون و آقا جون هم تو خونه خودمون مراقب شما بودن. بعد از اینکه همه رفتن دختر عمو با خاله نوشین موندن پیش ما. بابایی هم خیلی خسته بود فرستادیمش تو اتاق بخوابه ولی ما بعد از مدتها همدیگرو دیده بودیم و میخواستیم حرف بزنیم....
18 دی 1391

شایلین و نقاشی روی دیوار

سلام گل خوشگل مامانی امروز خوشبختانه سرم خلوته. از صبح که اومدم دو سه تا کار داشتم اونا رو انجام دادم حالا نشستم به پای وبلاگ شما. دیروز وقتی رسیدم خونه دیدم مامان جون لباسای شما رو پوشونده و شما آماده ای برای رفتن به خونه خودمون. آقا جون شما رو برد خونه مون منم رفتم یه کم خرید کردم برگشتم خونه. وقتی رسیدم دیدم شما داری دنبال ماژیکهات میگردی منم برات آوردم و طبق معمول فرش رو زدیم کنار شما شروع کردی به خط خطی کردن سرامیکها. یه کمی کباب درست کردم با اشتهای تمام خوردی. نوش جونت نازنینم. بعد هم تشریف بردی سر کابینت و سفره بزرگه رو که مخصوص مهموناست آوردی و انداختی تو پذیرایی. خواستم جمع کنم جیغ و داد کردی که نچون میخوام غذا بیارم. خوب منم...
13 دی 1391

هفدهمین مروارید تو صدف دهن خوشگل شایلینم

شایلینی من سلام. گل قشنگم اومدم یه خبری رو بهت بدم. ماجرا از این قراره که چند وقتیه که شما گاهگداری میگفتی مامانی دندونم درد میکنه چون شکلات خوردم. در حالیکه من اصلا به شما شکلات نمیدم هر وقت هم دندوناتو نگاه میکردم چیز غیر عادی نمیدیدم. تصمیم گرفته بودم در اولین فرصت پیش دندونپزشک ببرمت. ولی دیشب که خونه مامان جون اینا بودیم وقتی داشتی میوه میخوردی یه هو دستتو گذاشتی رو لپت و گفتی مامانی دندونم درد میکنه منو ببر دندونپزشک. باز نگران شدم و دوباره دندوناتو نگاه کردم. وای دیدم یه دندون آسیاب خوشگل از لثه ات زده بیرون. از خوشحالی جیغ زدم مثل همون روزی که اولین مرواریدت تو لثه خوشگلت خورد به انگشت مامانی.اون روز خونه خاله نوشین بودیم بلند شده ب...
12 دی 1391

چند تا عکس از شایلین جونم

سلام دخمل گلم الان ساعت ناهاری هست و من میخوام اول یه کمی از شما بنویسم و چند تا عکس از شما آپلود کنم و برم ناهارمو بخورم و بعد کارامو شروع کنم. دیروز وقتی برگشتم خونه دیدم شما تازه از خواب بعد از ظهری بیدار شدی و تو رختخوابت داری غلت می زنی و آقا جون و پسر عموی من هرمز هم نشستن. تا منو دیدی گل از گلت شکفت و بلند شدی خودتو انداختی تو بغلم. انتظار نداشتی تو اون ساعت بیام خونه. آخه من همیشه ساعت چهار و نیم یا پنج میرسم خونه. دیروز ساعت 4 رسیده بودم و این برات خوشایند بود. شروع کردی به ناز و عشوه و بلبل زبونی کردن. اول گفتی مامانی چیطوری؟بعد هم هی میگفتی بابایی کجاست؟ میخواستم به خاطر اگزمای روی پات ببرمت دکتر ولی نمیخواستم بریم پیش ...
10 دی 1391

بدون عنوان

سلام به مامان کوروش عزیز و همه دوستان گلی که برام کامنت گذاشته بودن. مامان خوب کوروش جان منو راهنمایی کرده بودن که چه جوری قالب وبلاگ رو عوض کنم و چه جوری عکس شایلینمو اینجا آپلود کنم. منم فعلا یه عکسی که دم دستم بود گذاشتم تا بعدا عکسای بیشتری بیارم و آپلود کنم. آخه دوستان میدونید من الان سر کارم و چون اینجا اینترنتمون پر سرعته از اینجا این کارا رو انجام میدم. از همه تون ممنونم. دوستتون دارم. یکی از دوستان آدرس اون یکی وبلاگم رو خواسته بود که براشون مینویسم: shaylin1.mihanblog.com بازم برام کامنت بذارین و راهنماییم کنید. از همه تون ممنونم راستی برای اینکه بتونم به کامنتاتون پاسخ بدم چیکار کنم. یعنی همون قسمت پاسخ رو بزنم و زیر نوشت...
9 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به shaylin1 می باشد