شایلینشایلین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

shaylin1

بابایی در همایش اسطوره های صلح

تهران - ایرنا - اسطوره های صلح روز سه شنبه در سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) گردهم آمدند تا پیام صلح و دوستی را به جهانیان اعلام کنند. اینم عکس بابایی در همایش اسطوره های صلح که در کنار خواننده و نوازنده محبوب من آقای امین الله رشیدی نشسته که من از سایت ایرنا این عکسو کش رفتم. ...
15 مهر 1393

شایلین در شهر موشها

                                                                            عکسای بالایی  مربوط به روزی میشه که شما قندک مامان از طرف مهد با دوستای نازت رفتین سینما آزادی برای دیدن فیلم شهر موشها 2 . این عکسا رو من از وبلاگ رومینای عزیزم دوست کوچولو و ناز شما کپی کردم. البته با اجازه نفیسه عزیزم مامان رومینا جون. نفیسه...
15 مهر 1393

مهر و مهربانی

عزیزتر از جانم امید دلم دختر مهرویم سلام. سلامی زیبا به پاییز مهربان سلامی از اعماق قلبم به ماه مهر و ماه مهربانی. عاشق پاییزم عاشق ماه مهر حسمو نمیتونم تو ی چند خط بیان کنم. پاییز و ماه مهر برای من یعنی آغاز زندگی آغاز عشق و آغاز همه خوبیهای جهان.چون تو این فصل هم شریک زندگیمو یافتم و هم قشنگترین هدیه خدا دختر نازنینم رو در آغوش گرفتم.  شیرین زبونم من خیلی دیر اومدم کمی تنبل و بی حسو حال شدم. مدت زمانی هم هست که کمی مریضم . ولی هر روز هوای زیبای مهر ماه رو عمیق نفس میکشم و بخاطر وجودت خدای عزیز و توانایم رو شکر میکنم. چه روزهای شیرین و پر خاطره ای رو دارم باهات سپری میکنم. تو داری چهار ساله میشی و قلب منم از دیدن لحظه ه...
14 مهر 1393

من و شایلین و شهریور

سلام نفسم سلام عمرم من این روزا خیلی سرم شلوغه به دلیل آغاز سالتحصیلی کلی کار ریخته رو سرم. الانم یه گریز زدم اومدم واست یه چیزای کوچولویی رو بنویسم.خوب گلم ذهنم یاری نمیکنه چی میخوام بنویسم ولی شما گوش شیطون کر هر روز بی سر و صدا میری مهد و هر شب هم یه عروسک میذاری کنارتو میخوابونیش و فردا صبح با خودت میبریش مهد. مربی مهدت خیلی ازت راضیه. فقط این چند روز اخیر میگفت شیطون تر شدی و یه روز شدی سردسته بچه ها و همه رو از راه به در کردی و نذاشتی بخوابن. خاله لیلا میگفت اینقد بچمون شیرین کاری کرد که خودمم داشتم از خنده غش میکردم.میگه ولی در آخر گفتم کافیه دیگه باید بخوابید. چند روز پیش تولدم بود و بخاطر زمزمه هایی که بود شما متوجه شده بودی و هر...
26 شهريور 1393

یا امام رضا

ای پسر فاطمه، نور هدی سبزترین باغ بهار خدا با تو دل از غصه رها می شود پاکتر از آینه ها می شود ای گل گلزار خدا یا رضا آینه قبله نما یا رضا یا امام رضا یا امام غریب و مهربون تولدت مبارک چقدر زیباست که دخترم تولدش با تولد شما همزمان شد. امروز سالروز قمری تولد زیبای دختر نازنینمه. در دونه ام  گلپونه ام  پرنسسم  امید دلم  مهروی قشنگم چهار سالگی قمریت مبارک نفسم. اینو بدون من و بابا عاشقتیم     ...
16 شهريور 1393

دخترم نفسم روزت مبارک

دخترم گل باغم نازنینم یادگار بهترینم از تو شد زیبا بهارم ای دو چشمانت امیدم ریشه ام خواهم برویی ای تو برگ زندگانی ای تو سهمم از جوانی روز خوبت خوبتر باد ای تو هدیه از خدایی دخترم  نفسم  چراغ خونه ام امید زندگیم روزت مبارک نور چشمم شایلینم امیدم نمیدونم با چه زبونی احساسمو نسبت به شما بیان کنم. نمیدونم با چه زبونی از خداوند عزیز مهربونم تشکر کنم بخاطر داشتنت بخاطر شما الماس تکدانه ای که خداوند عزیز در دامنم گذاشت. دخترکم شیرین زبونم بی شک همه مادرانی که دختر دارن میدونن من چی میگم. اصلا همه اونایی که مادرن میفهمن احساس مادری یعنی چی. اشک شوق تو چشما...
9 شهريور 1393

عروسک من

نازنین محبوبم یکی یه دونه قشنگم سلام ماه مرداد هم تموم شد. تو ماه گذشته بیشتر اوقات کنار هم بودیم چون من بیشترش مرخصی بودم. هفته ای دو روز میومدم اداره و شما هم هفته ای دو روز میرفتی مهد. تو کلاس باله خیلی پیشرفت کردی. فقط حیف که هر وقت من ازت میخوام برام چند تا حرکات باله انجام بدی نمیدی فقط یه وقتایی متوجه میشم میبینم داری برای خودت تمرین میکنی یواش یه گوشه وای میستم نیگات میکنم تا میبینی من متوجهم  دیگه انجام نمیدی. انگار داری زبان چینی هم یاد میگیری ولی به طور نامحسوس. چون مربیت امروز میگفت شایلین هر روز یه کلمه جدید چینی به من یاد میده. پرسیدم ازش دیدم بله اونم داره یاد میگیره فدات بشم چرا چیزایی رو که بلدی به من نشون نمیدی آخه ...
3 شهريور 1393

شایلین و تعطیلات عید فطر

سلام به مهروی قشنگ مامان، سلام به گل خوشبوی من و ماه تابان خونه ام هفته پیش دوشنبه من و بابایی و شما و دایی آیدین رفتیم  اهر. دیگه راه اهر برامون باز شده و تند تند میتونیم بریم.   آخه همیشه میترسیدم شما رو با اتوبوس جایی ببرم ولی حالا میبینم خودت چقدر دوست داری اتوبوس رو. و البته اصلا اذیتمونم نمیکنی.تو ماه منی ماه  خلاصه دوشنبه شب ساعت 8:30 شب راه افتادیم  تو ترافیک جاده کرج گیر افتادیم. 3 ساعت تو ترافیک بودیم تا بالاخره نجات پیدا کردیم و صبح روز بعد ساعت 7 تو اهر بودیم. هوای شهرمون تازه و تمیز بود واقعا فوق العاده بود. راحت میشد نفس کشید بدون هیچ دغدغه ای.روز اول زن عموی عزیزم  ناهار درست کرد و رفتیم باغ و تفریح...
14 مرداد 1393

گله های مادرانه

سلام  دخترم همنفسم امیدم امروز اینقدر دلم پره که اومدم اینجا ازت گله کنم کوچولوی نازم.آخه مدت زمان طولانی هست که شما به شدت داری منو اذیت میکنی. چه جوری؟اینجوری که اصلا هیچی نمیخوری. بعضی وقتا به شدت میشینم و زار زار گریه میکنم. اینقد در برابر خوردن مقاومت میکنی که آتیش میگیرم. آخه چجوری میتونی اینقد گرسنه بمونی. از وقتی یادمه شما اینجوری بودی بد غذا بدغذا. هی چی درست میکنم میارم نمیخوری میگی گرسنم نیست. نه دوس ندارم و هزار بهونه دیگه. و یا یه ذره میخوری و میری کنار.تا پارسال میرفتم فروشگاهها همه جا رو میگشتم و هر چی که به نظرم خوب و بود ممکن بود شما بخوری میخریدم و میاوردم. درست میکردم ولی باز نمیخوری و من دوباره چیز جدیدی رو امتحان...
30 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به shaylin1 می باشد