شایلین در شهر موشها
عکسای بالایی مربوط به روزی میشه که شما قندک مامان از طرف مهد با دوستای نازت رفتین سینما آزادی برای دیدن فیلم شهر موشها 2 . این عکسا رو من از وبلاگ رومینای عزیزم دوست کوچولو و ناز شما کپی کردم. البته با اجازه نفیسه عزیزم مامان رومینا جون. نفیسه جون موقع رفتن شما ها تو مهد بودن و زحمت کشیده بودن این عکسا رو همون روز گذاشته بودن تو وبلاگ که منم امروز دزدیمشون. اونروز مثل اینکه خیلی بهتون خوش گذشته بود. وقتی عصر از مهد آوردمت خونه تا ساعتها داستان فیلمو برای من تعریف میکردی و من دلم ضعف میرفت هم برای شما و هم برای شخصیتهای فیلم که کلی خاطره داریم ازشون. وقتی داشتی به بابایی تعریف میکردی بابا هیچ تصوری از شخصیتهای قصه نداشت. من براش تعریف کردم تا متوجه شد. خیلی دلم میخواست خودم هم ببینمش. ولی خوب اصلا وقت ندارم. امیدوارم بعدا سی دیش بیاد بازار تا بگیریم و نیگا کنیم.
امروز صبح چون بابا تو جشنواره «اسطوره های صلح »سخنرانی داشت و میخواست متن سخنرانیشو آماده کنه دیگه خودم با آژانس بردمت مهد. الهی فدات بشم چند روزیه به شدت سرفه میکنی. ولی مجبور بودم امروز دیگه ببرمت. چند روز تعطیلی خونه بودیم و دیروز هم مامان جونو آقا جون موندن پیشت ولی دیگه امروز چاره ای به غیر از مهد نداشتم. تو راه گفتی مامان تولد منو چی میگیری؟! گفتم یعنی چی دخترم؟ گفتی یعنی با چی برام تولد میگیری تازه متوجه شدم منظورت تم تولده. گفتم چی دوس داری؟ سریع گفتی میکی موس. بعد بلافاصله پشتش گفتی نه نه کیتی باشه. منم تو فکر بودم اینجوریراستشو بخوای دختر شیرینم امسال اصلا به تم فکر نکردم فقط میخوام یه مهمونی کوچولوی خانوادگی بگیرم. آخه هم حال خوشی ندارم هم نمیتونم بگردمو و وسایل مورد نیاز رو پیدا کنم. این سایتها هم اینقد گرون میدن که نگو. آدم میخره میاره تازه میبینه چقد کمه. من وقتی تولد دو سالگیتو با تم زنبور گرفتم کلی هزینه کردم آخرشم اینقد کم بود تزئینات که خودم دست بکار شدم و با خاله لاله یه چیزایی درست کردم. حالا نهایت سعی خودمو میکنم تا بتونم تا حدودی خواستتو برآورده کنم. امیدوارم به دلت بشینه.ببینم چه چیزی از کیتی میتونم پیدا کنم . خلاصه که این روزا فکر و ذکرت شده جشن تولدت. صبح میگی مامان کیا رو دعوت میکنی؟ گفتم به نظرت کیو دعوت کنم؟ میگی رومینا رو. اصلا نمیدونم چجوری برنامه بریزم که رومینا جونم با مامانش بیاد ولی بهشون بد نگذره.نمیدونم چیکار کنم. 12 روز مونده به تولدت اونوقت من هیچ ایده ای ندارم. عشقم منو ببخش مامان خیلی مریضه
خدایا کمکم کن کوچیکترین خواسته عشقمو طوری برآورده کنم که راضی باشه یه کم. قربون دل کوچولوت برم. سعیمو میکنم نفس/