دخترم نفسم روزت مبارک
دخترم
گل باغم
نازنینم
یادگار بهترینم
از تو شد زیبا بهارم
ای دو چشمانت امیدم
ریشه ام خواهم برویی
ای تو برگ زندگانی
ای تو سهمم از جوانی
روز خوبت خوبتر باد
ای تو هدیه از خدایی
دخترم نفسم چراغ خونه ام امید زندگیم روزت مبارک نور چشمم
شایلینم امیدم نمیدونم با چه زبونی احساسمو نسبت به شما بیان کنم. نمیدونم با چه زبونی از خداوند عزیز مهربونم تشکر کنم بخاطر داشتنت بخاطر شما الماس تکدانه ای که خداوند عزیز در دامنم گذاشت. دخترکم شیرین زبونم بی شک همه مادرانی که دختر دارن میدونن من چی میگم. اصلا همه اونایی که مادرن میفهمن احساس مادری یعنی چی. اشک شوق تو چشمام حلقه میزنه وقتی میخوام از بودنت از داشتنت حرف بزنم. شایلینم مهرویم هزار بار دستای کوچولو و مهربونتو میبوسم که بهم درس مهربونی میده. تمام وجودتو میبوسم و میبویم که تو عطری از گلهای بهشتی. فرشته قشنگم مرسی که در آغوشمی مرسی که در کنارمی مرسی که غمو از دلم دور میکنی وقتی باهام همدل و همدم میشی. مرسی وقتی که اجازه میدی بغلت کنم و ازت آرامش بگیرم نفسم بغض راه گلومو بسته نمیدونم ازت چی بنویسم. عمرم تمام آرزوی من اینه که شاهد بالیدن و به ثمر رسیدن درخت زندگیت باشم. نازنینم از آغوشم دور نشو که زمان هر چی میگذره مامانی دلش برای در آغوش کشیدنت تنگتر میشه عاشقتم شایلینم عاشقتم . روزت مبارک نفسم.
ببخش امیدم با کمی تاخیر این پست رو نوشتم. روز پنج شنبه که روز دختر بود شما گل من بیحال بودی. چون به دلیل سرفه و کمی تب روز قبلش برده بودمت دکتر. بخاطر شربتهایی که میخوری تمام روز بیحال و بی رمق بودی. دوستم لیلا جون هم قول داده بود شام بیان خونمون از صبح رو مبل دراز کشیده بودی و هی میپرسیدی پس چرا ترنم و پریناز نیومدن؟الهی دورت بگردم تا شب همش انتظار کشیدی. اونا هم بر خلاف قولشون خیلی دیرتر اومدن یعنی ساعت 9خیلی پشیمون شده بودم از اینکه بهت گفته بودم اونا میخوان بیان. نمیدونستم که اینجوری میشه آخه من واسه عصرونه منتظرشون بودم. خلاصه بعد از اومدن اونا شما گل از گلت شکفت و روحیت خوب شد.تا ساعت 1 شب بازی کردین.متاسفانه این روزا شربت زیترومکس ناپیدا شده دکتر هم مجبوری کوآموکسی کلا و نوشته بود برات. گفته بود اگه سرفه هاش زیاد شد و تب کرد بده. پنج شنبه با اینکه تب نداشتی ولی سرفت زیاد بود به همین دلیل شب آنتی بیوتیک دادم. موقعی که خوابیدیم اینقد سرفه کردی که بالا آوردی. قرار بود روز جمعه ببریمتون سرزمین عجایب تو تیراژه. وقتی بالا آوردی خیلی ترسیدم فکر کردم دیگه نمیتونم ببرمت اونجا. ولی صبح که بیدار شدی حالت خوب بود و اثری از سرفه نبود. البته این چند روز همش دارم بهت شربت عسل و آب لیمو و چای آویشن و پونه میدم. دیگه شربتهاتم نمیدم.خلاصه رفتیم تیراژه. به شدت بهتون خوش گذشت.ولی حسابی خسته شدید. یه جفت کفش اسپرت قرمز هم برات خریدم. البته وقتی شما کنار بابایی بودی من با خاله لیلا دور زدم و اون کفشو برات خریدم وقتی اومدیم خونه پوشوندم بهت یه سایز بزرگترت بود. حیف شد. حالا ااگه رفتم اونورا عوضش مینکم اگر نه میمونه واسه سال بعدت گلکم ضرر نکردیم یکی دیگه برات میخرم.. خلاصه این از روز دختر و کادوی شماها بود البته خاله لیلا هم یه کیف کوچولوی قشنگ برات آورده که کلی ذوق کردی.
از دیروز دیگه من تمام وقت میام اداره. روزای استراحت تموم شد.. استراحتهای تابستونی مادر و دختر یه نتیجه خوبش این بود که بیشتر در کنار هم بودیم و بیشتر لذت میبردیم از زندگی. دومین نتیجش هم این بود که مامانی بالاخره گواهی نامه رانندگیشو گرفت. دو بار از امتحان رد شد ولی سومین هفته که داشت میرفت گفت شایلینم بهت قول میدم به عشقت قبول بشم امروز. و رفت و دست پر اومد.هر دفعه من میرفتم تمرین رانندگی و بر میگشتم سریع میپرسیدی مامان ماشینت کو؟ ماشین خریدی؟حالا دنبال ماشینم. یه ماشین علی الحساب یه پراید بگیرم برای دست گرمی تا ایشالا سالهای بعد خدا پول زیاد بده و بتونم برات از اون ماشین خوشگلا بخرم.
شایلینم امیدم زندگی سراسرش پر از لحظه های کوچولوی خوشبختیه. امیدوارم همیشه زندگیت سرشار از خوشبختی و دلخوشی و آرامش و تندرستی باشه. عاشقتم نفسسسسسسسس