روزهای بهاری شایلین و یه خبر خوب
سلام به دختر عزیزتر از جونم و دوستان گلم میدونم خیلی وقته نیومدم و حسابی تنبل شدم. نمیدونم چرا ااینجوری شدم. به هر حال بعد یه مدت تنبلی دوباره سر وکله مون پیدا شد. بگم از شما دختر نازنینم که حسابی بلبل زبون شدی و با حرفات و کارات پوست منو بابا رو میکنی.خیلی وقت هم هست برای رفتن به مهد بهونه میاوردی. بماند که اون مهد هم حسابی به هم ریخته شد و مجبور شدیدم شمان و گلامونو بیارمتون بیرون و ببریمتون یه مهد دیگه. اینقدر شبا گریه میکردی و غر میزدی که من نمیخوام برم مهد دیگه دلم آتیش گرفته بود... خلاصه یه روز صبح بیدار شدیم و من یه دفعه تصمیممو قطعی کردم و با بابا بردیمت به مهد غنچه های ساعی که از قبل در موردش تحقیق کرده بودم و رفته ...
نویسنده :
مامانی
11:55