شایلین و چند تا عکس
عزیزترینم دخترک شیرینم سلام
چند روز پیش رومینا جون با مامانش اومدن جلوی مهدتون تا همدیگرو ببینیم. آخه رومینا جون یه مهد دیگه رفته و شما هم همش میگی منو ببر مهد رومینا. خیلی دلم میخواست از اون اولین لحظه دیدار شما دو تا فرشته یه عکس بگیرم نشد. آخه لحظه دیدار شما دیدنیه. همچین سفت همدیگرو بغل میکنید که آدم لذت میبره از اشتیاقتون. فقط تونستم این عکس رو بگیرم. فدای هر دوتون بشم من اونروز تا سر خیابون دست تو دست هم راه رفتین و حرف زدین
چهارشنبه هفته پیش هم رفتیم عروسی ساناز جون شما کمی سرما خورده بودی و این باعث نشد شما شیطنت نکنی.حسابی تو سالن میدویدی اینور اونور . نذاشتی حتی یه عکس ازت بگیرم. با اون کفشای به قول خودت تق تقی هم هزار بار خوردی زمین انگار خیلی دوس داشتی بیفتی و وقتی میفتادی خودتو ولو میکردی و غش غش میخندیدی
اینم یه عکس از شما و سینا جون تو محوطه هتل المپیک که عروسی اونجا برگزار شده بود. فدای چشای قشنگ هر دوتون بشم من
چند روزیه به خاطر مهمون داری کمر درد شدید گرفتم دیروز وقتی با هم برگشتیم خونه تا رسیدیم جلو در خونمون نتونستم خم بشم و چسب کفشمو باز کنم گفتی مامان من باز میکنم شما خم نشو. و خم شدی و با اون دستای ناز کوچولوت چسب کفشمو باز کردی. خدایا انگار دنیا رو بهم دادن از خوشحالیم داشتم پر در میاوردم. وقتی اینجوری بهم محبت میکنی دنیا در نظرم از بهشت هم زیباتر میشه. با بغض گفتم خدایا شکرت که بهم یه دختر دادی.خدایا شکرت چقدر تو مهربونی.عزیز دلم نازنین زیبایم خدارو هزاران بار شاکرم که تو رو دارم. پروردگار مهربانم حافظ و نگهدار و پشت و پناهت باشه محبوب قشنگم.