روزهای تابستانی من و مه جبینم
نارنین مادر زیبای من سلام
این روزها هوای خیلی گرم شده و بیرون نمیتونیم بریم همچنین بخاطر ماه رمضان هم بعد اذان همه جا تعطیل میشه و دیگه نمیشه جایی رفت. از اول تیر ماه هم شیفت تابستانی ما شروع شده و من کمتر میام اداره. هر چند تا 10 تیر نتونستیم از این مرخصیا استفاده کنیم ولی از دهم به اینور شنبه و دوشنبه و چهارشنبه پیشت بودم و البته امروز اومدم سرکار.مدت زمانی است که هر شب و روز کارم شده جواب دادن به سوالای بهانه جویانه شما :
شایلین: مامانی شب میخوابیم صبح میشه کجا میریم؟
من: عزیزکم من میرم اداره بابا میره شرکت شما هم میری مهد
شایلین: نههههههههههههه من نمیرم مهد من میخوام بمونم خونه
و فقط کافیه دهنمو باز کنم تا متقاعدت کنم جیغ و داد و بهانه جویی شروع میشه. هر روز برناممون همینه. هر شب با التماس و گریه میگی: مامان جوننننننننننن. میگم چی شده؟ میگی دلم برای مامان جونم تنگ شدهبغض میکنی و هر چقدر باهات حرف میزنم نمیشه که نمیشه. باور کن مدتهاست یه روز و شب خوب ندارم. بعضی وقتا هم صبح بیدار میشی و گریه میکنی که من نمیرم مهد. هفته پیش یه روز که میخواستی بری مهد گریه کردی هر چی گفتم چرا نمیری جواب ندادی آخرش گفتی خاله شهناز سرم داد میزنهخاله شهناز مربی نوپاها هست. ظاهرا چند روزی که لیلا جون مربیت نبود موقع خوابیدن شهناز جون خوابونده. شما حالا چی شده که اینجوری شدی. بهت قول دادم تو مهد بسپارم نخوابوننت. اومدم اداره زنگ زدم بهشون گفتم اگه نخواد بخوابه نخوابونیدش. آخه شما عزیز دلم همیشه تو مهد میخوابی نمیدونم چرا ایندفعه اینجوری شده بودی. خلاصه کلام اینکه هر دفعه میخوای بری مهد همین برنامه رو داریم. از روزای اول که تو این مهد بردمت گذاشتمت کلاس باله. هر جلسه که میری باله با ذوق تو خونه برام میچرخی و میگی اینا رو یاد گرفتم. خیلی از باله خوشت میاد و ذوق میکنی. امیدوارم همیشه اینجوری باشی نفسم. در مورد زبان هم چون این مهد دو زبانه هست هفته ای چند روز بهتون زبان یاد میدن و دیگه نیازی به کلاس نداریم. ظاهرا اینجا با شعر بهتون زبان رو آموزش میدن که به نظرم روش خوبیه. چون میای خونه تمام اعضای بدن و کلمات دیگه رو با شعر میخونی. زبان چینی هم که هنوز آموزش جدی نداری و فقط در حد همون سی دی هاته که شعراشو همه رو حفظ کردی و گاهی هم از بابا کلمات رو میپرسی که یعنی چی؟. فدات بشم دلم میخواد زبان چینی رو کامل یاد بگیری. دیروز بابا بر حسب اتفاق خونه بود و نرفت شرکت. چون مدیر شرکت مهمان داشت و به بابا اینا مرخصی داده بود(آفتاب فکر کنم از مغرب طلوع کرده بود) خلاصه شما با خوشحالی پیش بابا موندی تو خونه و من اومدم اداره. صبح بابا زنگ زد که شایلین خانم هیچی نمیخوره و خودش هم میگه منو ببر پارک. گفتم ببرش پارک و صبحانشو اونجا بده بخوره. ولی ظاهرا اونجا هم کارساز نبوده و چیزی نخورده بودی. وقتی برگشته بودید خونه زنگ زدی به من و بی مقدمه میگی: مامانی چرا یوئه چین و خوئی چین نمیان خونمون؟؟!!!!!! من اولش یه لحظه هنگ کردم که اینا کین؟ یهو یادم افتاد اینا عمه هاتن. همچین با بغض گفتی که دلم کباب شد. گفتم عزیزکم اونا خیلی سرشون شلوغه و کشورمون هم خیلی از هم دوره نمیتونن بیان. ایشالا یه بار دعوتشون میکنیم بیان.گفتی نه من میخوام اونا رو ببینم. بالاخره گوشیو دادی به بابا.میگم چی شده؟ میگه شایلین همه نسل منو زیر و رو کرده امروز. همه رو پرسیده. حالا هم عمه هاشو میخواد. نازنینم راستشو بخوای خودمم خیلی دلم هوای اونجا رو کرده ولی نمیتونیم بریم. چون بابایی اصلا وقت نداره. هم تدریس داره هم کارای شرکت. این روزا یه چیزی مثل خوره افتاده به جونم. شما همش از مادر بزرگ و پدربزرگ و فامیل پدری حرف میزنی و ما هم عکساشونو نشون میدیم بهت و در موردشون توضیح میدیم بهت . مادربزرگت هم که مریضه میترسم خدای نکرده تا عید دیگه نباشه و شما نتونی ببینیش. بعدا بزرگ شدی ما رو مقصر بدونی. ولی خوب بدون بابا هم نمیشه رفت. یه بار 18 ماهه بودی رفتیم ولی شما تصویری از اون سفر نداری. امیدوارم زنده باشن و شما بتونی ببینیشون.
شما علاقه خاصی به کتاب داری و اغلب کتاب میخونم برات. ولی بیشتر از یه ماه هست که هر شب دست کم 10 تا کتاب میاری رو تخت و سریع میری تو تخت خودت و میگی بخون و من باید تک تک کتابا رو بخونم تا شما خوابت ببره. جالبه اصلا هر چی بهت میگم دیگه نمیای رو پام بذارمت.بعضی وقتا میخوام بغلت کنم و بخوابونمت قبول نمیکنی و هر لحظه که من اراده کنم بهم بوس نمیدی. میدونی چیه؟ احساس میکنم داری بزرگ میشی و دیگه کم کم ازم دور میشی و آغوشم برات کوچیک میشه. رویاهات داره زیباتر میشه و هر روز یه خوابی رو داری برام تعریف میکنی . نازنین دختر محبوبم هر چقدر هم بزرگ بشی برای من کوچولو بمون و ازم دور نشو. عاشقتم نفس من
اینم یه عکس از نفس من در لباس باله خونه مامان جونش
مهروی من پرنسس قلب من اینو بدون مامان ذره ذره وجودشو فدات میکنه. خداوندا گلمو حفظ کن و همیشه شاداب و سلامت نگهش دار.آمین