دخترک شیرین من
مامانو ببخش که اینقد دیر به دیر میاد و برات کمتر مینویسه.کمی مشکل دارم ولی امیدوارم به زودی بهترتر بشم.
چندی پیش با خاله فرناز همکارم و دخترش مهرک نازنین رفتیم پارک لاله تا نمایش قندک رو ببینیم. شما نازگلا خیلی با هم خوب بودید البته مهرک دختر ناز و آرومیه و شما ورجه وورجت زیاده که هر دوتون به ماماناتون رفتین دیگه چه میشه کرد. منم کوچیکتر بودم خیلی شیطون بودم و الانم اگه حالم خوب باشه ورجه وورجهام زیاده مثل خودت.تو سالن نمایش هم اولاش بدقلقی کردی چون صدای پیرمرد قصه خیلی بلند بود و اذیت کننده بود و شما همش میگفتی بریم من میترسم. بالاخره جو قصه برات خوشایند شد و دوام آوردی. بعد از نمایش هم کمی تو پارک بازی کردین و برگشتیم خونه.
اینم از عکسای شما نازنینای قند و عسل خودمون
شایلین و مهرک در محوطه مقابل سالن نمایش کانون فکری
الهییییییییییییییییی، جا نبود همینجوری راحت نشستن و منتظرن در سالن باز بشه
چند روز پیش به دنبال سرماخوردگی خفیف بهانه های دختر شیرین من شروع شد: من سرما خوردم نباید برم مهد جواب من:نه عزیزم اونقدم حالت بد نیست من کارم زیاده بهتره بری مهد. دخترک شیرین: نههههههههههه من نمیرم مهد سرفه سرفه سرفه. دیدی دارم سرفه میکنم بعد آب بینیشو میکشه بالا، دیدی آبریزشم دارم خوب نباید برم مهد.شب خوابیدیم. صبح که بیدار شد پاشو کرد تو یه کفش نمیرم که نمیرم منم حاضرش کردم با خودم آوردمش اداره. بماند چه بلاهایی سرم آورد. گفتم شایلین توبه دیگه نمیارمت اداره. اینجا حوزه ریاسته یه کوچولو صدا توجه همه رئیس رؤسا رو جلب میکنه ممکنه اخراجم کنن. ولی دخترک هزار بلا سرم آورد. من توبه شکستم و روز دیگر با ناله و شکوه دوباره مجبور شدم بیارمش اداره. این صحنه استراحت ناز گل ما در اتاق مادر در اداره است.
دیشب تو خونه مامان جون بعد از اینکه من و مامان جون نماز خوندیم دخترک شیرین من چادر و جانماز رو برداشت و مشغول عبادت شد. الهی فدای اون موهای پریشون و رکوع و سجودت بشم عزیزترینم.با اون قلب پاکت دعایمان کن. عبادتت قبول ملوسکم
عاشقتم نفس