شایلینشایلین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

shaylin1

بعد از رفتن بابایی

1392/9/17 11:14
نویسنده : مامانی
350 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته نازنینم

بعد از رفتن بابایی به چین من و شما دو شب تو خونه تنها موندیم. از اول عمرم تا حالا به غیر از یک شب تنها نمونده بودم. اون یه شب هم سال اول زندگی من و بابا بود که بابایی رفته بود اصفهان منم با دو تا از دوستانمون رفتیم سفارت چین برای جشن. شب اومدم خونه خودمون و خونه مامان جون نرفتم. اون شب تا صبح چراغ خونه رو روشن گذاشتم و بیدار نشستم. جرات خوابیدن نداشتم. ولی این دو شبی که تنها بودیم اصلا ترسی سراغم نیومد. چقدر خوبه وجودت زیبای شما در خونه کنار من. چقدر با بودنت احساس آرامش میکنم و چقدر تاریکیهای شب با بودنت نورانیه و همه ترسا از وجودم رخت بر می بندن و میرن. هیچوقت فکر نمیکردم بتونم با شما تنها بمونم. تازه وقتی با هم تنهاییم چه لحظه های خوبی هم با هم داریم. دورت بگردم زیبای مهربونم. خیلی دوستت دارم. هر شب وقتی میخوابیم برای سلامتی بابا دعا میکنیم و اون دستای کوچولوتو باز میکنی و بجای اینکه به سمت بالا بگیری رو به صورتت میگیری و هر چی من میگم تکرار میکنی.عاشقتم مهروی منقلباز شب سوم خاله لاله اومد پیشمون.وای که دو تایی با هم آتیش میسوزونید. پدرمو درمیارید دست به یکی میکنید و گاهی هم با هم دعواتون میشه از نوع ناز و نوازشش. ولی حسابی ریخت و پاش میکنید و این منم که دائم راه میرم و جمع میکنم. طفلک بابا وقتی بود بیشتر جمع کردن اسباب بازیهات گردن اون بود. حالا نیست من باید دنبالت راه برم و هی جمع کنم.

دو شبه موقع خوابیدن میگی مامانی پس چرا بابا نیومد. میگم به زودی میاد گلم. بغض میکنی و میگی پس واسه من ترکی صحبت کننیشخندمنم شروع میکنم هی ترکی حرف میزنم و تو هم با ذوق میخندی.فدات بشم من.

دیشب دیگه اینقدر خسته شده بودم و پاهام درد گرفته بود که گفتم: شایلین از این به بعد اسباب بازیهاتو از اتاقت نیار بیرون. همونجا تو اتاق خودت بازی کن. رفتی رو تخت واستادی و یه کم زل زدی تو چشام و بعد گفتی: چشم عزیزم چشم قربونت برمنیشخندیعنی من دیگه نباید حرف میزدم دیگه. نتونستم خودمو نگه دارم اومدم بغلت کردم و گفتم آفرین دخترم آفرین که اینقد خوب همه چیو میفهمی و مامان رو اذیت نمیکنی. حسابی بلدی که چه جوری گوشای منو مخملی کنی وروجکچشمکشبا خیلی دیر میخوابی و منم دیگه از بیخوابی میخوام بمیرم فقط. من همش این شکلیمخمیازهو شما هم همش اینجوریمژهمامان یه ذره دیگه بازی کنم؟لطفامژهشایلین جان خیلی خسته ام ساعت 12 نیمه شبه. من میرم اداره خوابم میگیرهخمیازهکلی التماست میکنم تا قبول میکنی بری رو تخت. بعدش تازه قصه گویی و حرف زدن و صحبت کردن شروع میشه. یکی بود یکی نبودخوابمامان بگو دیگه.....تا اینکه بالاخره بعد یه ساعت خوابت میبره و صبح هم وقتی تو خوابی میدمت بغل خاله نسرین تو مهد.

الهی فدات بشم. دوستت دارم نازنینم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان پرنسس شایلین
17 آذر 92 16:28
سلام به به ! می بینم که مادر نازنین و دختر زیباتر از گل دوتایی برای خودشون چه صفایی میکنن جای بابای شایلین جون سبز باشه و امیدوارم به زودی جمع سه نفرتون دور هم جمع بشه شایلین قشنگم آفرین که به حرفهای مامان جون گوش میکنی
مامانی
پاسخ
سلام خاله شراره جون مرسی از لطفت. ایشالا شما هم همیشه کانون گرم خانوادتون مستدام باشه.دوستتون داریممممممممممم
پرهام ومامانش
19 آذر 92 0:23
بوس برای شایلییییییییییین جون
مامانی
پاسخ
مرسی خاله مهربونم پرهام عزیزمو ببوس
مامان محمد و ساقی
22 آذر 92 20:49
ای جانم شایلین جون میگه ترکی حرف بزنآخی چه حرف گوش کن هم هست این آخر شب رو باهات موافقم!انگار سرشب براشون پس تا حالا زیاد تنها نموندیاگه بدونی من چقدرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررتنها موندمتقریبا" هر هفته و دو روز
مامانی
پاسخ
فدات بشم مینا جون.آره تا حالا تنها نمونده بودم که اینم تجربه کردم
مامان ملینا
23 آذر 92 19:10
ایشالا که بابای شایلین جونم زود برگرده تا دیگه احساس تنهایی نکنین.خدا سایشونو هیچ وقت از سرمون کم نکنه.
مامانی
پاسخ
خیلی ممنونم عزیزم. دوستون داریممممممممم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به shaylin1 می باشد