تولدت مبارک گل نازم
سلام عشقم سلام ماهم سلام عمرم
میدونی امروز چه روزیه؟ بله روز زیبای تولد شما نازنین دخترمه.روزی که خداوند عزیز و مهربان تو رو به من و بابا هدیه کرد. بهترین روز هستی همین روزه. زیباترین ترانه زندگیم، زیباترین شعر عاشقانه من، مهروی قشنگم و عشق شیرینم تو با اومدنت زندگیمو به رنگین کمان عشق تبدیل کردی و آواز خوش عشق رو تو گوشم زمزمه کردی. اومدی و مادر بودن و حس قشنگ مادرانه رو بهم هدیه کردی. تو فرشته زیبای من در چنین روزی ساعت 8 صبح به دنیا اومدی و شدی همه چیز من. شدی دار و ندار من. شدی همدم لحظه های من عاشقتم ماه قشنگم. دیروز بعد از سه سال یعنی برای اولین بار فیلم روز تولدت تو بیمارستان رو دیدم. اون فیلمی که خاله لاله از لحظه لحظه رفتنمون به بیمارستان اتاق عمل ریکاوری و بخش و غیره گرفته بود رو میگم نه اون فیلمی که تو اتاق عمل ازمون گرفته بودن. وای همینجوری داشتم دیروز فقط گریه میکردم. آخه تو نقطه عطف زندگی منی. لحظه انقلاب زندگی من.انقلابی شیرین زیبا و عاشقانه که تا هستم میپرستم اون لحظه ها رو.عزیزترین و زیباترین هدیه خدا
سومین سالروز تولدت مبارک
دختر نازنینم چون روز پنج شنبه تولد سنا هم بود و چون تولد شما هم برای امروز روز شنبه میفتاد من یه مهمانی کوچولویی واسه روز پنجشنبه شام گرفتم. البته خیلی ساده برگزار کردم.پارسال چون تم تولدت زنبوری بود امسال هم همش میگفتی مامان تولد من چیه؟منم از اونجایی که تم خاصی در نظر نداشتم از همه رنگ استفاده کردم برای تزئین خونه و به شما هم گفتیم تولدت رنگین کمانیه. خونه هم با همه سادگیش قشنگ شد. از بابایی و خاله لاله بخاطر تزئینات خونه تشکر میکنیم. پنج شنبه هم بابایی ماموریت بود و تا آخر روز جمعه نمی اومد خونه. اونروز از صبح شروع کردم به انجام کارای خونه. نزدیکای ظهر زندایی هم با سینا و سنا اومدن. عصر هم مامان جون و زندایی لیلا با بردیا اومدن. منم همه چیو آماده کرده بودم. البته من این چند وقته کمر دردهای خیلی شدیدی میگیرم ولی با این وجود کارامو خودم انجام دادم بابایی هم که زحمت کشیده بود از قبل خریدا رو انجام داده بود. شاممون زرشک پلو با مرغ و سالاد فصل و دسرمون هم ژله و پودینگ بود. خاله پریناز هم زحمت کشیده بود برای مهمونامون شیرینی کشمشی درست کرده بود آورده بود.تعداد مهمونامون 17 نفر بود. همه مهمونا تقریبا ساعت 9 دیگه اومده بودن. که کلی بزن و برقص و شلوغی توسط خاله لاله و خاله منیر و خاله شیما انجام شد.شما و سینا هم به شدت داشتین شیطونی میکردین. سنا و بردیا جون هم اون وسط هی اینور اونور میرفتن و شادی میکردن.تنها بچه های مجلس شما 4 نفر بودین که کلی آتیش سوزوندینمن اینقدر سرگرم پذیرایی و کارای دیگه بودم که فقط خاله پریناز و شین شین رو مسئول کرده بودم اکه تونستن شما رو گیر بیارن ازتون عکس بگیرن و خاله منیر هم طبق معمول مسئول فیلم بود.دست همشون درد نکنه. همه زحمت کشیده بودن واقعا. از همشون تشکر میکنم بابت همه چی.ساعت 12 مهمونیمون تموم شد و شین شین با دوستاش به خوابگاه برگشت و زندایی ها و مامان جون و خاله پریناز و شیما جون رفتن و بقیه هم خونه ما موندن چون من و شما تنها بودیم دیگهتا ساعت 2 نصفه شب هم حرف زدیم و بعد خوابیدیم. از آخرین لحظه های مجلس من دیگه از کار افتادم و از شدت کمردرد و پا درد نمیتونستم راه برم. آخه این پای راستم که یه ماه پیش به شدت پیچ خورده بود دوباره شدید درد گرفته بود و تا الانم درد میکنه. ولی با همه اینا ارزششو داشت که دل شما شاد بشه و از دیدن اون همه شادی ذوق کنی و خوشحال باشی. من جونمو میدم برای شما عشقم. کادوی تولدت هم طبق درخواست خودت که از قبل گفته بودی یه اسکوتر بود که رفته بودم از میدون منیریه خریده بودم و چند دست لباس که طبق معمول یه روز وسط ساعت کاری رفتم از خیابون بهار خریدم.همه چی مبارکت باشه نازنینم.
ایشالا صد و بیست سال با خوشی و سلامتی و موفقیت زندگی کنی و تندرست شاداب و خوشبخت باشی گل همیشه بهارم. میدونی که مامان عاشقته دختر نازم
عکسای تولد هم وقتی به دستم رسید میذارم ایشالا. دوستت دارممممممممممم