سفر به شمال
سلام عشق قشنگم
امروز میخوام چند تا عکس از اولین سفر مامان و بابا با شایلین به شمال کشور زیبای ایران بذارم. آخه یه روز قبل از عید فطر دوستم لیلا ازمون دعوت کرد بریم شمال ما هم دعوتشونو با کمال میل پذیرفتیم و بامداد روز جمعه یعنی عید فطر رهسپار شهر نوشهر شدیم. واقعا سفر خوب و به یادموندنی بود. اول از همه چون به شما خیلی خوش گذشت لذت بردم دوم هم اینکه در کنار دو تا از همکلاسیهای دوران دانشجوییم واقعا کیف کردیم.آخه خاله لیلا و همسرش و من چهار سال با هم همکلاس بودیم دوره لیسانس. البته اون وسطا یکی دو درس هم بابایی با ما همکلاس شده بود.ولی بابایی هم ورودی ما نبود. به هر حال ما که خاطرات مشترک فراوانی با هم داشتیم دوباره یه خاطره خیلی خوب با همسر و فرزندانمون برامون به جا موند. واقعا دوس داشتم این سفرو.کاش تکرار بشه.از روز قبل شما همش گریه میکردی و میگفتی بریم شمال. پس کی میریم شمال. تمام مسیر هم فقط نگاه میکردی و میگفتی مامان شمال کو؟چرا نمیریم شمالاز اینکه بیصبرانه منتظر شمال بودی ذوق میکردیم هممون. دوستت دارم عشقم نمیدونی با وجودت چه به خودم میبالم و از بودنت لذت میبرمروزی هزار بار خدا رو شکر میکنم که شما رو به من هدیه کرد.
تو شمال همه چی برات تازگی داشت و کیف میکردی و لذت میبردی. اونقدر خوب بود همه چی که دلم میخواد برم اونجا زندگی کنم. باورم نمیشد سر سفره صبحانه ناهار شام عصرونه میوه چایی همش مثل ترنم دختر دوستم لیلا که 6 ماه از شما کوچیکتره مینشستی و میخوردی. از فضای باز اونجا نهایت استفاده رو کردید و حسابی با بابایی و ترنم و پریناز خواهر بزرگ ترنم جولان دادید و من لیلا و همسرش کمی استراحت کردیم و گفتیم و خندیدیم. تمام مسیرهایی رو که تو ماشین مینشستیم من و لیلا فقط میگفتیم و میخندیدیم. باباها هم از خوشی ما غرق در لذت بودند. بابایی شما که اصولا کم حرفه گاهی یه چیزی میگفت که هممون میمردیم از خنده. اصلا اونا فکرشم نمیکردن علی اینقد شوخ طبع باشه.وای شایلینم هر چی از این سفر بگم کم گفتم دو روز و یک شب بود ولی به اندازه چندین روز به ما خوش گذشت. حتی از ترافیکشم به نفع خودمون استفاده کردیم و لذت بردیم. از دیدن همه چی به وجد میومدی و داستانسرایی میکردی. وای که من میمیرم برای تو نازنین محبوبم
دختر ملوسم با بابایی در کنار دریا
اینجا دیدی میخوام ازت عکس بگیریم اینجوری کردی به نظر خودت داشتی عکسو خراب میکردی غافل از اینکه از همه عکسا قشنگتر میشه. اینجا جنگل تازه آباد و یا اسمی شبیه این بود.
اینجا هم همون جنگله و شما همراه بچه ها تو آب چشمه هی اینور میری اونور میری و همزمان به کشی که از پریناز گرفته بودی نگاه میکنی.
اینم تو ساحل دریاییم شما به بابا میگی بریم شنا کنیم و دست بابا رو میکشی
اینجا هم داری با بابایی شن بازی می کنی
آخ قربونت برم من اینجا داری ترنم رو میبوسی تا دلش به رحم بیاد و دمپاییشو بده یه دقیقه بپوشی
اینجا هم خاله لیلا داره از شما و ترنم عکس میگیره
اینجا هم شما دو تا جوجه صبح از خواب بیدار شدید و منتظر صبحانه هستید. وای من عاشق این عکستونم
چند روز پیش من و شما که خونه مامان جون بودیم صبح پاشدیم رفتیم خونه خاله لیلا آخه خونه اونا نزدیک خونه مامان جونه.اینجا شما دو تا وروجک داشتید عروسک بازی میکردید که وقتی به ترنم گفتم نی نی رو معاینه کن همچین با جدیت مثل دکترای واقعی داره عروسکو معاینه میکنه که آدم کیف میکنه. خیلی این عکسو دوس دارم اصلا از ژست ترنم کیف میکنم وقتی میبینم.فدای هر دوتون بشم منننننننننن
فعلا بای بای تا بعد