شایلینشایلین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

shaylin1

شایلین و مامان مهتاب

1391/11/16 15:22
نویسنده : مامانی
713 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازنینم

چند وقتیه خیلی لجباز شدی و خیلی اذیتم میکنی دائم در حال جیغ و داد کردن هستی. اگر چیزی بر وفق مرادت نباشه جنجال به پا می کنی و خودتو هلاک میکنیناراحتمثلا اگر بخوای سی دی نگاه کنی کافیه فقط یه بار بگم بسه دیگه خاموشش کنیم. دیگه اینقدر خودتو میزنی و جیغ جیغ میکنی که درمونده میشم. فقط میخوای حرف حرف خودت باشه. اصلا هم غذا خوب نمی خوری. پریروز به خاطر اینکه گفتم ماژیک رو به دهنت نزن یه علم شنگه ای به پا کردی که بیا و ببین.اینقد جیغ زدی که مبینا و مامانش اومدن سراغمون.واقعا نمی دونم چیکار کنم و چه جوری باهات رفتار کنم که اینجور مواقع آسیبی به خودت نزنیناراحتسه ماه پیش هم اینجوری شده بودی ولی اون موقع چون داشتم از شیر میگرفتمت اینجوری میکردی. بعد دو سه هفته آروم شدی. حالا هم فکر کنم به خاطر دندون آسیابته. خلاصه خیلی داری هم خودتو اذیت میکنی هم من انرژیم تحلیل میره. چند روز پیش وقتی اینجوری کردی دیگه نتونستم تحمل کنم زدم زیر گریه و رفتم تو اتاق. داشتم دیوونه میشدم. خودت هم وقتی میبینی من ناراحتم بدتر میشی و بیشتر جیغ میزنی. انتظار داری اصلا غمگین نشمو فقط وایستم نگات کنم و دست بهت هم نزنمناراحتمگه میشه تحمل کنم تو داد بزنی و گریه کنی و منم بخندم و تماشات کنم. اینجور مواقع دلم میخواد بمیرم و تو رو اونجوری نبینم. امروز زنگ زدم وقت گرفتم برم پیش مشاور و ازش راهنمایی بخوام که چیکار کنم؟؟؟اونروز که من گریه کردم بعد اومدی خودتو چسبوندی به من و منم بغلت کردم همونجوری با گریه هی دستمو بوس میکردی. الهی دورت بگردم آخه چرا اینجوری شدی؟ قربون اون دل مهربونت بشم که در هیچ شرایطی راضی به ناراحتی من نیستی.امیدوارم بتونم کاری کنم که این دوره سخت برای شما و من به راحتی بگذره و تموم شه.

روز پنج شنبه از صبح که بیدار شدم خیلی کسل بودم و شما هم همش بیقرار بودی. فهمیدم که اگر خونه باشیم هر دوتامون هم روز سختی رو خواهیم داشت. از یه طرف هم میترسیدم با شما تنهایی جایی برم و حتما باید باز آژانس بگیرم که نه شما و نه من اذیت نشیم. خیلی فکر کردم. دیدم بهتره بریم جایی ولی نه با آژانس بلکه یه جوری بریم که شما بیشتر شهر رو ببینی و خودت راه بری و کمی بگردیم. به دختر عموم زنگ زدم اونم قبل از اینکه من حرفی بزنم گفت مهتاب تو رو خدا شایلین رو بردار بیا ناهار خونه مون. ما هم سریع خونه رو جمع کردیم و دل به دریا زدیم آماده شدیم که بریم اونجا. بهت گفتم شایلین جون میریم خونه خاله سمیعه خاله جون گفته میخواد واسمون قورمه سبزی درست کنه.دیگه شما هم خیلی خوشحال بودی وقتی داشتم آماده ات میکردم هی میگفتی مامان ما قورمه سبزی نداریم. الهی فدات بشم. اخه وقتی داشتم با دختر عمو حرف میزدم اونم ازم پرسید قورمه سبزی دوست دارین بپزم؟ منم گفتم خیلی عالیه من قورمه سبزیم تموم شده یه ماهی هست درست نکردم. دیگه همش شما اینو از دهن من گرفته بودی و میگفتی ما قورمه سبزی نداریم.خلاصه آماده شدیم و راه افتادیم. همه مسیرهایی رو که باید پیاده میرفتیم تا به تاکسی برسیم خودت رفتی ولی با بازی و شیطنت. منم آزادت گذاشته بودم و مراقب هم بودم که اتفاقی واست نیفته خدای نکرده. سوار تاکسی هم که میشدیم خیلی راحت بودیم. این اولین تجربه من و شما بود که تنهایی با تاکسی رفتیم جایی. ساعت 2 رسیدیم خونه دختر عمو. اونجا هم خیلی با منیر و پیمان بهت خوش گذشت. یه ذره هم اذیتمون نکردی. خوب غذا خوردی. بعد از ظهر هم رفتیم خونه دایی صابر یه کم اونجا نشستیم. چون خونه دایی صابر و دایی غلام به اونا نزدیکه. شب هم دایی غلام اومد ما رو برد خونه شون. بابایی هم که پیش دکتر عبدالله بود. اونجا هم  با رضا بازی کردی و شب خوابیدیم خونه اونا و فرداش هم ناهار باز خونه اونا بودیم. رضا هر چقدر اونروز تقلا کرد و خودشو هلاک کرد که شما بهش بگی دوستت دارم. شما هم هر چقدر اون اصرار میکرد میگفتی سینا رو دوس دارم. رضا هم همش ناراحت می شد و میگفت مامان این همه من بهش اسباب بازی میدم ولی اون بازم میگه منو دوس نداره. الهییییی طفلک اونروز حسرت به دل موند تا یه محبتی از شما ببینه ولی شما همش پسر دایی خودتو به پسر دایی من ترجیح دادی. دورت بگردم. دو روز خوبی رو گذروندیم. عصری بابا زنگ زد که داره میره خونه خودمون ما هم بلند شدیم آماده شدیم رفتیم خونه خودمون.

دیشب داشتی دنبال عروسکت میشگتی هی میگفتی: سارا سارا سارا جونم کجایی؟ سارا بیا. سارای من بیا دیگه. خونه دایی غلام اینا که بودیم عروسک رضا رو برداشته بودی و میگفتی وای بچه ام تب داره. مامانی این بچه منه تب داره. بعد پوست پرتقال رو میذاشتی رو پیشونیش و میگفتی بذار با این تبشو کنتلول کنم.اینقد خندیده بودیم. از کی تا حالا پوست پرتقال تب رو کنترل میکنه عشق من؟بغل

این روزا تا 12 انگلیسی رو خوب میشماری. همچنین تا عدد 10 ترکی و فارسی و چینی رو هم بلدی.حروف انگلیسی و رو قاطی پاتی هفت هشت تایی رو میگی. یه شعر چینی یاد گرفتی و بهش هم خیلی علاقه داری. همش میخونی:بابا ماما رو گوآ نیمن عی وا، جو دو دوآ چین چین وا، رو گوآ نیمن عی وا، جو دو دوآ پِی پِی وا...همه شعرای فارسی رو که برات میخونیم حفظی. لالایی های ترکی که من یا مامان جون برات میخونیم بعصی از مصرعهاشو حفظ کردی مثلاً: لالای چالام یاتاسان قیزیل گول پاتاسان و یا لالای چالام گونده من...

نقاشیهات از خط خطی کردن تبدیل به شکلهای هندسی شده. الانا بیشتر دایره های کوچیک میکشی و داخلشو رنگ میکنی وقتی میپرسم چیه میگی تخم مرغه. دو روزه که موقع پی پی میگی باید بهم پمپرز ببندی. اینم یه مشکل دیگه. نمیدونم دوباره چرا اینجوری شدی. جمعه شب بعد از شام از بابایی خواستم بریم خونه مامان جون بخوابیم. وقتی بهت گفتم بریم خونه مامان جون. گفتی باشه بلیم ولی شما نرو اداره. تازه اون شب فهمیدم چرا چند وقتیه همش میگی نمیخوام بریم خونه مامان جون. میترسی من برم اداره باز تنها بشی. دیشب همش میگفتی مامانی فردا نرو اداره. امروز هم که باهات تلفنی صحبت میکردم هی میگفتی بیا خونه مامانی بیا پیش من. دورت بگردم کاش میتونستم کارمو ول کنم و بمونم برای همیشه پیشتناراحتمیدونم از دوری من ناراحتیناراحت

عاشقتم عشقم. همه تلاشهای ما به خاطر شماست. امیدوارم بتونم با این همه مشغله مادر خوبی برات باشم و کم نیارم.

دو تا عکس ازت میذارم که تو سبد لباس نشستی و داری دسته سبد رو با ماژیک رنگش میکنی. این همون شبی بود که جنجال به پا کردی به خاطر ماژیک.

اینجا داری با دقت تمام دسته سبد رو رنگ میزنی قربون اون دقت نظرت بشم من.

اینجا هم دخمل خوشگل من ذوق کرده از رنگ آمیزی ها و زیاد کردن زحمتهای مامانش.ماچ

اینجا هم تو خونه دایی جون من داری با ماشینهای رضا بازی میکنی

شایلینم امیدوارم هر چه زودتر این دوره واکنشهای تند شما بگذره و آرامش به شما و وجود من برگرده.خدایا از دختر نازنینم محافظت کن در همه حال.آمین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پرهام
18 بهمن 91 11:04
منم لینکتون کردم


سلام عزیزم مرسی. پرهام خوشگلمو ببوس.بوس بوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به shaylin1 می باشد