شایلینشایلین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

shaylin1

عکس های شایلینم

1391/11/1 12:05
نویسنده : مامانی
479 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازنینم سلام

بازم میخوام از شما بنویسم و چند تا عکس دیگه که ازت دارم رو بذارم تو وبلاگت. روز چهارشنبه وقتی رفتیم خونه خودمون سی دی های بارنی رو باز کردم یکیشو برات گذاشتم. تا یه نوشته انگلیسی با حروف رنگارنگ اومد رو صفحه رفتی جلوی تلویزیون و شروع کردی اعداد انگلیسی رو شمردی. وای داشتم از خوشحالی بال در میاوردم. حالا دیگه فهمیدم که وقتی چیزی بهت یاد میدم و بعد ازت میخوام نمیگی ولی تنها که میشی همه رو دونه به دونه و درست میگی. اینقدر واضح و درست و بدون مکث اعداد انگلیسی رو از یک تا ده شمردی که کیف کردم. خوشحال شدم و بغلت کردم. شما خودتم از خوشحالی من ذوق زده بودی. ولی از بارنی زیاد خوشت نمی اومد و هی میگفتی یکی دیگه شو بذار. خلاصه از شماره 2 خوشت اومد و نشستی به تماشا.روز پنج شنبه هم رفتیم خونه دوستم شیوا اونجا هم دختر خوبی بودی ولی آخرش که خسته شده بودی داشتی اذیت میکردی که برگشتیم خونه. روز جمعه هم قرار بود من و خاله شیوا بعد از عمری واسه دل خودمون بریم جمعه بازار. بابایی خونه بود و شین شین و موسی هم بودن. وقتی من میخواستم خداحافظی کنم شما اصلا ناراحت نشدی و فقط گفتی مامانی مواظب خودت باش. وای دلم میخواست بخورمت. اولش فکر کردم بابایی بهت یاد داد ولی گفت که شما خودت اینو گفتی. فدات بشم با اون هوش و ذکاوتت. عاشقتم. جدیدا یاد گرفتی وقتی کسی بهت میگه بیا مثلا غذا بخور یا میوه بخور اگه میل نداشته باشی میگی: نه نی خولم تعارف نی کنم مرسی. اینم از بابایی یاد گرفتی. این روزا خیلی ناراحتتم. چون هم غذا خوب نمی خوری و هم اینکه هنوز یبوست داری. نمی دونم با این قضیه چیکار کنم؟چند بار بردمت دکتر و از هر روش غذایی هم استفاده میکنم باز همینجوری هستی. کمی خوب میشی دوباره شروع میشه. دنبال یه راه حل اساسی میگردم امیدوارم زودتر بهتر بشی. دیروز وقتی رفتم خونه دیدم مامان جون برات ماژیک خریده و شما هم نامردی نکردی تمام دیوارا رو با آثار هنری خودت پر کردی.مامان جون گفت با شما رفته بوده بیرون و شما جلوی مغازه این ماژیکها رو دیدی و دیگه ول نکردی اونم برات خریده بود. گفتم چرا اینجوری کردی دخملی؟جواب دادی: دالم نقاسی میچشم مامانی. مامان جون هم گفت مهم نیست تمیزش میکنم قابل شستشو هست. البته چون مامان جون اینا تا دو ماه دیگه از این خونه میرن و خونه رو میکوبن تا آپارتمان بسازن زیاد ناراحت نشدم.قلب

اینم چند تا از عکسهای قدیمی شما گل خوشگل مامانی

شایلین خانم من اینجا 19 ماهشه و داره ادای خرگوش در میاره

اینجا هم داره کتابی رو که مامان مهتابش براش خریده نشون میده

دخملی در حال صحبت کردن با بابایی(بهار امسال)

دختری در حال خوردن ژله و بستنی(بهار امسال)

پرنسس من در حال نواختن آهنگ در حالی که خیلی هم متفکره

اینجا دختر ماهم از دیدن کالسکه کوچولویی که خاله نوشینش براش خریده ذوق کرده. اینجا مغازه خاله نوشینه

همون شب تو خونه خاله جونش با عروسکهای خاله

چند وقتی از تابستون امسال رو شایلین نانازی اصلا دوست نداشت بریم خونه خودمون هر وقت هم که میرفتیم خونه خودمون همش بی قراری میکرد و میگفت بریم ماما جون. بریم آقا جون. بعضی وقتا ما نصف شب بخاطر دلتنگیهای شدید دخترمون مجبور میشدیم بریم خونه مامانم. اینم یکی از اون شباست که ساعت 12 شب مجبور شدیم ببریمش خونه مامانم. این چرخ اسباب بازیشم  گفت باید ببریمش و هر چقدر اصرار کردیم که من یا باباش اینو برداریم قبول نکرد و وسیله به اون سنگینی رو تو کالسکه گرفت بغلش. از چهره گرفته و ناراحتش هم معلومه که چقدر دلتنگه مامان جونشه. الهی دورت بگردم دخترم چرا اینقدر ناراحتی. بمیره مامانی برات

اینجا هم برای اولین بار برده بودیمش باغ وحش پارک ارم. شایلین با بابایی جلوی ورودی باغ وحش

شایلین ماهم دوستت دارم. بازم عکسهای بیشتری برات میذارم. بوس بوس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان کوروش
8 بهمن 91 10:44
سلام عزیزم شایلین جونم خوبه ممنون که اومدی و تبریک گفتی عزیزم مهتاب جون تو تنها نیستی دوستای زیادی داری همه میان میبینن ولی نظر نمیزارن مهم هم نیست هدف تو ثبت خاطرات شایلیین جونه


سلام لیلا جونم مرسی شایلین هم خوبه. این روزا خیلی اذیت میکنه. مرسی دوست خوبم خدا کوروش جونمو حفظ کنه.مرسی که میای و نظر میذاری. دوستتون دارم
مامی امیرین
11 بهمن 91 23:47


X

مرسی گلم.
پرهام
17 بهمن 91 16:24
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به shaylin1 می باشد