عاشقانه
دخترک شیرین زبانم شایلین مهربانم نازنینم گل زندگیم عمرم نفسم ... عاشقانه دوستت دارم. تا بیکرانها دوستت دارم. دختر ماه جبینم شیرینی زندگیم شاد باش تا از شادی تو دلم لبریز از شادی و آرامش بشه. مهربونم آرام باش و دوری مرا تحمل کن چون دارم به سختی دوریت را تحمل میکنم. ساعاتی رو که دور از تو در محل کارم می گذرانم دلم بی قراره آرامشی ندارم. وقتی زنگ میزنم و شما بالاخره راضی میشی تا گوشی رو از مامان جون بگیری و چند کلمه باهام حرف میزنی قلبم میخواد از جاش کنده بشه. صداتو که میشنوم برای لحظاتی غم دنیا رو فراموش میکنم. آرام جونم آرام باش تا قلبم به درد نیاد. شایلینم نمی دونم چی بگم اشک از چشمام سرازیر شده. نمیدونم دیگه چرا نمی تونم مثل قدیما خوب بنویسم. عزیزترینم عروسک قشنگ و دوست داشتنی من میمیرم برات. وقتی هر روز صبح شما با التماس میگی مامان نرو اداره من اون روزم با تلخی و آزردگی میگذره. امروز صبح چون کالسکه نداشتیم بابایی راهشو دورتر کرد و شما رو بغل کرد برد خونه مامان جون. در طول مسیر وقتی می دیدم چه جوری با ناراحتی سرتو گذاشتی رو شونه بابا و داری منو نگاه میکنی دلم میخواست بشینم و زار بزنم. این روزا خیلی افسرده شدم. گریه های صبحگاهی و التماسهای شما منو از پا در آورده. کاش می تونستم نیمه وقت بشم و بیشتر پیشت بمونم. آخه من قراردادیم و نیمه وقتم نمی کنن. دیروز بابا زود اومد خونه بعد سه تایی باهم رفتیم خونه. شما کمی بی حال بودی و اصلا هم هیچی نخورده بودی. دوباره این روزا لب به غذا نمیزنی و من هر شب مثل گذشته ها فقط تو حموم می تونم بهت غذا بدم. شما که سرگرم آب بازی میشی و غذا رو میذارم دهنت اون وقت می خوری. دیشب خمیر بازی خواستی متاسفانه خمیر بازیهات چون خیلی کثیف شده بودن انداخته بودمشون. وقتی دیدی پیدا نمی کنیم شروع کردی به داد و بیداد و قشقرق به پا کردی هر کاری کردیم آروم نشدی. بابا بغلت کرد برد بیرون برات خرید. وقتی برگشتی دوباره گریه کردی. دیشب یه ساعت شما گریه کردی و ما نتونستیم کاری بکنیم. منم فقط داشتم زار میزدم دیگه طاقتم تموم شده بود. هیچ روشی تو رو آروم نمی کرد. چون یه بار ظهر هم با مامان جون حموم رفته بودی نمی خواستم ببرمت حموم ولی آخرش مجبور شدم پیشنهاد حموم بدم و پذیرفتی و تو حموم آروم شدی و همونجا کمی غذا خوردی.اخه چرا اینجوری شدی من نمی دونم. واقعا مستأصل شدم. نمی دونم چیکار کنم. دارم دیوونه میشم. داغون شدم این چند وقته.فردا دوباره مرخصی گرفتم که یه کم با هم باشیم. هفته پیش مرخصی گرفتم رفتیم هم واسه من هم شما خرید کردیم. لباس خوشگل عروسی از خیابون بهار برات خریدم و کفش و کلی لباس دیگه. روز جمعه هم بردیمت آتلیه. که اصلا همکاری نکردی و فقط دو سه تا تونست عکس ازت بگیره چند دست لباس برات برده بودم نذاشتی بپوشونم و عکس بگیری. آخرش ناراحت و خسته برگشتیم خونه.میخوام فردا هم باهات باشم. و هم ببینم یه کارگر پیدا کنم این هفته بیاد یه دستی به سر و روی خونه مون بکشه. هر چند که تمیزی تو خونه ما زیاد دوام نمیاره. ولی چون عروسی خاله پریناز هم نزدیکه و مهمون زیاد میاد خونه مون.الهی دورت بگردم دختر ناز و قشنگم. این روزا خوب با بابا همکاری میکنی و کلمه های چینی رو تکرار می کنی. کانال های چینی رو دوست داری تماشا کنی. خیلی وقتا از عمه ها و عموهات یاد میکنی و ازشون میپرسی. عزیزم ما رو ببخش امسال نمی تونیم ببریمت.چون وضعیت ارز خرابه. ما هم زیاد به پول احتیاج داریم . ولی بابایی قول داده سال دیگه ببردمون.منم عاشق چینم اگه دلبستگی بیش از اندازه من به خانواده ام نبود تا حالا رفته بودیم.
شایلینم عشقم وقتم تموم شد امروز خیلی کار کردم خیلی خسته شدم. باید سریع برم خونه دنبال شما. عاشقتم نازنین محبوبم.
تو در چشم منی هر جا که هستم تو را هر جا که باشی می پرستم می پرستم می پرستم..................